سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مجله اینترنتی فرهنگی روستای مازغ بالاشهرستان میناب

باسلام به دوستداران مهدی (عج).تو این پست بازی هایی مانند prince of Persia و assassin را نقد و تحلیل میکنیم.متاسفانه برخلاف توهین ها و تحریف های بسیاری که در این بازی ها به انبیاء الهی شده جزء بازیهای محبوب و پرکننده اوقات فراغت برای نوجوانان و جونان به حساب می آیند بدون اینکه حتی به محتوای آن دقت شود.ابتدا میریم سراغ بازی prince of Persia یا همان شاهزاده ایرانی:در این بازی دو جن به نام های راضیه و زهرا وجود دارند که هردو به شاهزاده برای حل مشکلات کمک میکنند اما در کمال تاسف این دو اسم نام های حضرت فاطمه زهرا هستند که در این بازی میخواهند ساحت مقدس حضرت زهرا که اشرف مخلوقات است را به مقام  یک جن برساند و همین را به ما القا میکند.همچنین روی شمشیر شاهزاده که در مراحل مختلف از شمشیر های متفاوتی استفاده میکند نوشته هایی از قبیل سیف فارس القوی-سیف فارس المنتقم-سیف فارس المهتدیوجود دارند که معنی آنها به ترتیب شمشیر سوار قدرتمند-شمشیر سوار انتقام گیرنده-شمشیر سوار هدایت شده هستند.درست است این الغاب خوب است اما هدف امام زمان نجات بشریت و برپا کردن صلح و امنیت است اما در این بازی هدف نجات یک دختر است و این منظور را میرساند که شاهزاده که روی شمشیرش الغاب امام زمان را دارد تنها هدفش نجات دوستش است.آیا همه ی اینها اتفاقی است؟شرکت یوبی سافت که سازنده این بازی است حقایق و دروغ ها را با هم ادغان میکند و ما با نگاه به حقایق اندک در بازی بقیه دروغ ها را هم حقیقت به شمار می آوریم و همچنین همانطور که در سری جدید این بازی به نام (شاهزاده ایران:شن های زمان) مجسمه هایی دیده میشوند مانند شیر بالدار که در تاریخ ایران و در زمان هخامنشیان بوده و چند مجسمه دیگر مانند بز که از نماد های مقدس فراماسون ها است را نیز به تاریخ ایران چسبانده اند که اصلا در تاریخ ایران این نماد وجود نداشته است.حالا بازی پر مخاطب assassin را نقد و تحلیل میکنیم.این بازی از سال 2012 آغاز می شود . کاربر به وسیله دستگاه های پیشرفته به گذشته و در طول جنگ های سوم صلیبی در بیت المقدس در سال 1191 باز می گردد و در نقش الطائر یکی از اعضای فرقه حشاشین ظاهر می شود. فرقه حشاشین و اسماعیلیه در این بازی به دروغ نماد شیعیان نشان داده شده و به شیوه ای پیچیده شیعیان به عنوان عامل اصلی تروریسم به مخاطب القا می شود. به عنوان مثال در این بازی در پرچم این فرقه که در تمامی قسمت های قلعه آنان نصب شده است به وضوح نام حضرت علی (ع) به چشم می خورد همچنین در نماد این بازی نام حضرت علی 2 مرتبه نوشته شده است.نکته ی جالب دیگر این است که آرم این بازی شباهت زیادی به نماد معروف گونیا و پرگار دارد.در سری های دیگری از بازی نیز نماد اوبلیسک را که در بخش (فراماسونری و نقاط انرژی) برای شما توضیح دادم  میتوان دید.جالب اینجاست که وقتی نسخه های متعدد بازی Prince of Persia منتشر می شود کسی در برابر آن موضعی نمی گیرد ، اما وقتی هالیوود از روی این بازی فیلم سینمایی تولید می کند منتقدان عرصه رسانه به شدت موضع گیری می کنند و از تحریف تاریخ در این فیلم ابراز نگرانی می کنند. حال این سوال مطرح است که بازی رایانه ای هیچ اهمیتی در برابر سینما ندارد ؟مگر دفاع از شوالیه های معبد از این بهتر هم می شود ؟ که نوجوان ایرانی افتخار می کند که الطیر یک ایرانی است ! اگر معنی اساسین را نداند ، اما خوب می فهمد که الطیر به ظاهر یک ایرانی شیعه بوده که پس از مبارزه با شوالیه های معبد، به اشتباه خود پی برده و حالا رهبر خود را به قتل رسانده است. یکی از نشریات حوزه بازی های رایانه ای با انتقاد از اقدام یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس در عرب دانستن الطیر، این کاراکتر را ایرانی خواند . امروز دعوا بر سر ملیت ابوعلی سینا نیست ، دعوا برسر ایرانی بودن شخصیت خیالی الطیر است که از طرف یک بازی رایانه ای غربی تببین شده است.همینو بگمو این پست رو تموم کنم تمام اهداف این بازی ها خراب کردن چهره معصومین و آماده سازی ذهن شما برای پذیرفتن دجال و خراب کردن چهره ایرانی ها به عنوان موجودات وحشی و بدون تمدنه...همین.


[ دوشنبه 95/8/3 ] [ 1:15 عصر ] [ اسحق رنجبری درویش ]

هالیوود کلمه ای است که توسط یک کافر مطرح شده است.هالیوود در واقع یعنی(چوب مقدس) و منظور آن چوبی است که در سحر و جادوگری کافران عصای جادوگری از آن ساخته شد و این اعتقاد وجود داشت که ساحرانی که مالک آن عصاها باشند میتوانند مردم را مسحور خود کرده و به کنترل در آورند.این بخش این کلمه حالت نمادی دارد اما مهم است که این بخش را نیز بفهمید که هالیوود مردم را مسحور خود کرده است.این یک حالت رویایی است که در آمریکا به آن ماشین رویا میگویند.برای مردم خیالها و فانتزی هارا به وجود می آورد و مردم را به حالت غیر عادی  میبرد.چیزی که جالب است این است که چیزی که در سینما اتفاق می افتد فضای تاریکی است که مردم در آنجا به تلویزیون نگاه میکنند و در آن یک حالت خلسه و مسحور شدن اتفاق می افتد که به آن "حالت معلق بی ایمانی"میگویند.شما وارد یک حالت میشوید که دچار شک و بی ایمانی میشوید و بعد به حالتی وارد میشوید که به وسیله ی آن شروع به ایمان پیدا کردن میکنید.چیزی که به طور درونی میفهمید تصور است.مردم میروند و آنهارا تماشا میکنند  و به دام آنها می افتند.مردم در طول فیلم گریه میکنند و تمام این تخلیه های هیجانی در این حالت اتفاق می افتد.خیلی از فیلمها این گونه هستند و این یک فاکتور مهم در مکانیزم کنترل است.این که به مردم اجازه داده میشود تا بروند و نوعی تخلیه هیجانی داشته باشند.که ارسطو راجع به فاکتور های مهم صحبت میکند:(یکی از فاکتور های لازم برای تراژدی ایجاد یک تجربه پالایش نفس است).به همین دلیل است که بیشتر فیلم ها و نیز خبر ها و چیزهایی مثل اینها برای این تمدن مهم هستند.همه ی مردم به این اخبار ها گوش میدهند و به خاطر دیدن حوادث غم انگیز دیگران,حس غم انگیز پالایش دهنده ای را تجربه میکنند و بعد احساس امنیت و رضایت برای تجربه شخصی خودشان از احساس خوشبختی فریبنده ای که در درون خود احساس میکنند.بنابراین اینها روش های بسیار ماهرانه و پیچیده ای هستند.شما بایستی بفهمید هالیوود باید تعداد بیشتری Marilyn monroes تولید کند تا شما را در رویاها سرگرم کند,تا شما زندگی خود را وقف این کنید که لذات دنیوی بیشتری به دست آورید.هالیوود همچنین علاقه زیادی دارد که خدایش را تکریم و ستایش کند که به جرعت میتوان گفت که تمام فیلم های پرفروش هالیوودی آخرالزمانی هستند و دارای نماد های عمیق فراماسونری هستند.هالیوود همیشه سعی کرده تا چهره فراماسونری را خوب جلوه دهد و بینندگان را فریب دهد تا فراماسون هارا انسانهای خوبی بدانند.خوب فیلم گنجینه ملی چه بود؟آن گنجی بود که شوالیه های معبد,در تالار های مخفی معبد حضرت سلیمان پیدا کردند اما بر خلاف گنجی از طلا و جواهرات که این فیلم به تصویر میکشد,چیزی که شوالیه ها پیدا کردن,کتابی بود که به آنها فنون رزمی و مخفی جادوگری و ستایش شیطان را یاد داد,و ار آن زمان تا کنون سعی در کنترل جهان کرده اند و اصرار دارند تا "نظم نوین جهانی" که اربابشان,شیطان برای آن کوشش میکند را روی کار بیاورند.


[ دوشنبه 95/8/3 ] [ 1:12 عصر ] [ اسحق رنجبری درویش ]

رهبران وسران اسراییلی عزم جدی بر نابودی ادیان الهی و اصول اجتماعی دارند و می خواهند هر آنچه را اولیای خدا بنا نهادند نابود سازند.در پروتکل اول دانشوران یهود امده است:مردم غیر یهودی از همان آغاز جوانی به وسیله عوامل ما بی بند و بار و بدون اخلاق بار می آیند.عوامل ما عبارتند از:معلمان سرخانه.خدمتکاران.منشی ها و زنانی که در خانه های ثروتمندان بچه داری میکنند.به کمک زنان یهودی مردان غیر یهودی را در عشرت کده ها و محل های عیاشی به فساد اخلاقی می کشانیم و آنها را از جاده ی عفت و پاکدامنی منحرف میسازیم.در قسمتی از پروتکل چهارم آمده است:بر ما لازم است که هم احترام به آزادی و هم اعتقاد به خدا را در میان مردم غیر یهود از بین ببریم و نیاز های مادی را جایگزین این گونه اعتقادات سازیم.در پروتکل نهم این گونه آمده است:ما.جوانان مسیحی و به طور کلی غیر یهودیان را در دریایی از افکار شاعرانه غرق میکنیم و آنهارا بر اساس اصولی که غلط می پنداریم تربیت میکنیم تا بتوانیم آنهارا به فساد بکشانیم.و سرانجام در پروتکل چهاردهم درباره ادیان آمده:هنگامی که حکومت شاهنشاهی ما آغاز شد همه ی ادیان باید از بین بروند لذا ریشه ی هر گونه عقیده ای باید از بیخ و بن کنده شود حتی اگر این کار به انکار وجود خدا بینجامد که ما امروزه شاهد آنیم.فیلسوفان ما نارسایی های عقاید و مذاهب غیر یهودیان را مورد بحث و برسی قرار میدهند اما کسی نباید اعتقادات واقعی مذهب ما را مورد برسی قرار دهد زیرا هیچ کس جز خودمان نباید از دین ما سر در بیاورد.بر اساس این پروتکل های شیطانی و امثال آن که در بیست و پنج بند نوشته شده یهودیان قصد تسلط بر عالم را دارند و در این باب از هیچ امر و فتنه ای ابا ندارند از آن جمله ساخت مکتب های باطل و بیهوده برای غیر یهودیان است که با صرف هزینه های بسیار و به خدمت گرفتن هنر پیشگان.خوانندگان.نوازندگان.مجلات.روزنامه ها و...از آنان حمایت میکنند و با این کارها سعی در پرکردن خلا روحی جوانان غرب و شرق را دارند.


[ دوشنبه 95/8/3 ] [ 1:8 عصر ] [ اسحق رنجبری درویش ]

باسلام به دوستداران مهدی(عج).شخصیتی که تو این پست به شما معرفی میکنم فردی است که فعالیت های مهمی در عرصه شیطان پرستی داشته که در ادامه میتوانید توضیحات بیشتری را راجع به این فرد بخوانید.آنتوان زندر لاوی در یازدهم آوریل 1930میلادی متولد شد.نام اصلی او هوارد استانتون لاوی بود.وی در سن هفده سالگی برای همراهی با سیرک,خانه را ترک میکند.لاوی در آن سیرک با شیرها سروکار پیدا میکند.روحیه خاص وی با حیوانات به او کمک میکند که از تربیت کنندگان شیر شود.دو سال بعد در یک کارناوال,در نقش نمایش دهنده ی زیبایی اندام ظاهر میشود و همچنین به هیپنوتیزم افراد میپردازد.وقتی در سال 1948میلادی دوره ی تعطیلی زمستانی کارناوال شروع میشود,برای نمایش زیبایی اندام به یکی از باشگاه های زیبایی اندام در کالیفرنیای جنوبی میرود و در همین باشگاه با مرلین مونرو آشنا میشود و با او رابطه پیدا میکند.وی در سال1952میلادی با دختر چهارده ساله ای به نام کارول لنسینگ ازدواج میکند و پس از آن به مطالعه جرم شناسی در کالج شهر سان فرانسیسکو مشغول میشود تا از خدمت سربازی فرار کند.از این زوج دختری به نام کارلا در سال 1952 میلادی متولد میشود.لاوی در همین سال به عنوان عکاس پلیس سان فرانسیسکو مشغول به کار میشود که همین امر سبب میشود او همواره با قتل و بزهکاری و تجاوز به عنف برخورد داشته باشد.او ضمن عکسبرداری از صحنه های تکان دهنده تصادفات خونین با این بخش از حوادث زندگی بشر نیز روبه رو میگردد.لاوی میگوید تجربیات همین دوره باعث شد که منکر خدا شود.او در سال1960 میلادی به خاطر آشنایی و شیفتگی به دایانا هاگرتی زن خود را طلاق داده و با او رابطه برقرار میکند.نتیجه این رابطه (بدون اینکه با یکدیگر ازدواج کنند) دختری به نام زینا است که در سال 1964 میلادی به دنیا می آید.لاوی پس از آن در سال 1980میلادی رابطه با دایانا را قطع کرده و با زنی به نام بلانچ بارتون آشنا میشود و تا آخر عمر با او رابطه داشته است.نتیجه ی این ارتباط به دنیا آمدن پسری به نام سیتن زرکس کرنکی لاوی است.او در خانه ی بزرگی که به خانه ی سیاه معروف شد زندگی می کرد.رفتار های نامتعارف و عجیب لاوی در این مکان بدنام خود به دستاویزی نمایشی تبدیل شده بود.زندگی در خانه ی سیاه و بدنام با حیواناتی مانند رتیل,مار,بوآ,پلنگ و شیری به نام تولگار توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود.لاوی در همین خانه ی سیاه جلسات هفتگی خود را برپا میکرد و به امور راز آلود و سیاهی مانند خون اشام ها,ادم های گرگ سیما,شکنجه گری و جنون می پرداخت.این نشست ها با استقبال زیادی روبه رو می شد و لاوی از این راه برای آنچه که حلقه ی جادویی مینامید2.5 دلار دریافت میکرد.بعد از آنکه در سال 1966 کلیسای شیطان را بنا نهاد وی یک چهره ی محلی شد و از جایگاه ملی نیز برخوردار شد.اما در سال 1970محبوبیتش را به تدریج از دست داد و در سال 1975 به دنبال نزاع با معبد ست,از فضای عمومی کناره میگیرد.لاوی دوباره در سال 1990 با آلبومی از موسیقی های خود و عکس های زیبایی اندام به عرصه اجتماع باز میگردد.یکی از آلبوم های موسیقی او که در همین دوره تهیه شد شیطان به تعطیلات می رود نام دارد که در سال 1995 عرضه شد.لاوی تا زمان مرگ روی کتاب خود با عنوان شیطان سخن می گوید کار میکرد.این کتاب در سال 1998 با مقدمه ای از مرلین منسون به چاپ رسید.وی همچنین کتاب های کتاب مقدس شیطانی1969,ساحره شیطانی1971,آیین پرستش شیطانی1972 و دفتر یادداشت شیطان1992 را به چاپ رسانید.او همچنین هنرپیشه و مشاور بسیاری از فیلم های هالیوود بود.وی  در فیلم های بچه ی رزماری (1996),نیایش برادر اهریمنی من1969,نیایش شیطان1970,باران شیطان1975,اتومبیل1977,دکتر دراکولا1981,سوپر استار چارلز منسون1989,گفتگوی شیطان1995,نقشی را بر عهده داشته است.لاوی اواخر عمر با درگیری ها و مشکلات بسیاری روبه رو می شود.در سال 1990 دختر کوچک او زینا در دید عموم از پدرش تبری می جوید و به راهبه ی کلیسای رقیب یعنی معبد ست مبدل می شود.زینا پدرش را دروغگو و غیر قابل اعتماد  دانسته و حوادث زندگی او را سراسر دروغ  میخواند.در ادامه باید گفت چنین شخصیتی با خصوصیاتی که اصلا با رهبری متفکر همخوانی ندارد اندیشه یا  مکتبی نمیتواند داشته باشد مگر مخلوطی از قانون هایی که از نطر عقل و دین باطل و مردود است.فردی که از نوجوانی از کانون خانواده  محروم  است و خانواده ای از حیوانات  مختلف دارد و شهوت و بی بند و باری اصل اساسی زندگی او را تشکیل می دهد چطور می تواند رهبر گروهی دیگر شود؟!رهبر یک گروه و مکتب ماندگار و مثبت باید فردی  دارای خصوصیات مثبت و اخلاقی باشد تا حداقل بتواند خودش در میان انواع اندیشه ها حرف مستقلی بر پایه ی عقاید حق داشته باشد.فردی که به طور متوالی در حال تغییر و تحول است و از سیرک تا باشگاه زیبایی اندام و نوشتن کتاب تا موسیقی و جادوگری را با هم تجربه کرده قطعا دارای شخصیت واحد و ثابتی نیست تا بتواند در مجموعه ای تاثیرگذار باشد و همین امور است که این فرد حتی از ارتباط با خانواده و دخترش عاجز بود و اولین مخالفان او خانواده اش هستند و فقط او را به عنوان اسطوره ای برای نیل به اهداف پلید خود میبینند.


[ دوشنبه 95/8/3 ] [ 1:6 عصر ] [ اسحق رنجبری درویش ]

ازوبلاگ درانتظارگل نرگس مهدی موعودعج

بیا که نرگسهای عالم، چشم به راه آمدنت هستند.
بیا که چون ترنّم ابرهای نوبهار، وصف تو،

دلهای گداخته را غرقه در خنکای اشتیاق کرده است.

گویی شمیمی است از بهشت.
جوان های بر لبان باد صبا رسته است که هنوز غنچه نکرده،

 طراوت گلبرگ هایش را استشمام میکنم.
میدانی چرا گلها و ریحانه ای پهن دشتِ انتظار،

 این بار عطری شگفت می افشانند؟
آنها خرقه از خاکی ستانیده اند که تو در آن خرامیده ای.
بدان که این بار ترانه ای نمی سرایم که به هر بیت آن،

 جمال یار تمنّا کنم و وصال دیّار!
روایت من عطش ذرّه ذرّه ی هستی است...
روایت من شِکوِه نیست،

اما تو را به خدا!

 بگو چه شراری است در این شیدایی حزن انگیز،

که نه فرارش میسر است و نه قرار در حصارش؟
چه شراری است چنین جانسوز؟
عقده ی دل است که به دست تو باز میشود...
تمام کرانه های غریب گواهند،

 هر بار که مغربی سر رسید،

آفتاب شفق بارش به امید طلوع تو غروب کرد.
و
تو می آیی، نزدیک است ولی دور می پندارندش.
بیابیا و بشتاب بر التیام زخم های بی شمار که در دل داری،
و بخوان به نوای امَّن یُجیب، سرود آمدنت را.
من نیز دعا خواهم کرد،
دعا خواهم کرد،

 

تو کیستی که جهان تشنة زلالی توست 
بهار عاطفه مرهون خشکسالی توست 
شب زمانه که مقهور بامدادان باد 
شکیب خاطرش از خون لایزالی توست 
ز قصّه عطشت چشم عالمی گریان 
هزار چشمه جوشنده در حوالی توست 
تو ماه من به کدامین ظلامه ات کشتند 
که پشت پیر فلک تا ابد هلالی توست
ندید نقش تو را کس به حجم آینه‌ها 
حکایت همه از صورت خیالی توست
چه عاشقی تو که در دفتر قصاید سرخ 
هرآنچه خواند دلم، شاه بیت عالی توست 
سزد که رایحه درد، سازدم مدهوش
که باغ عشق، به داغ شکسته‌بالی توست 
فغان که وارث بانوی آبهای جهان 
تویی و تشنه یک قطره، مشک خالی توست 
تو شهر عشقی و دروازه ات به باغ بهشت 
دل شکسته من یک تن از اهالی توست

 

 


[ دوشنبه 95/8/3 ] [ 12:54 عصر ] [ اسحق رنجبری درویش ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 140234