سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منبع سایت انتظار


بسترها و پی‌آمدهای اجتماعی خرافات در مهدویت  
چکیده 
هر امر مهمی به اندازه اهمیتش در معرض خطر‌ها و آسیب‌هاست. مقوله مهم مهدویت هم از این قاعده برکنار نیست. امروزه در جوامع مختلف، افراد سودجو و استکبار جهانی به رهبری صهیونیسم، با رواج و گسترش خرافات، بحران هویت منتظران حضرت را تبلیغ می‌کنند. این مسئله لزوم شناخت ریشه‌ها و خاستگاه‌ خرافات و توجه به پی‌آمدهای آن را به همه مصلحان و منتظران ظهور حضرت گوش‌زد می‌کند. 
محیط‌های اجتماعی و خانوادگی که به فقر فرهنگی در زمینه مهدویت دچار و مبتلا هستند، بستر خرافه‌پرستی را فراهم می‌کنند و از سویی، ضعف نظارت اجتماعی و نبود الگوهای رفتاری مناسب و خلأ هویتی، به شیوع و گسترش خرافه‌گرایی مساعدت می‌کنند و پی‌آمدهای مختلفی از جمله سردرگمی ارزش‌ها، سلب اعتماد عمومی، از‌هم‌گسیختگی نظم اجتماعی و مخدوش شدن تربیت دینی را به دنبال می‌آورد. اما اسلام با تأکید بر تفکر و تعقل در امور نظری و پرهیز از تقلید کورکورانه در حوزه رفتار و عمل، به مبارزه با خرافه‌پرستی دعوت می‌کند که نمونه شاخص و الگوی عمل آن پیامبر اکرم? است. میثاق اجتماعی نیز در این مسئله بسیار اهمیت دارد؛ زیرا زدودن خرافات در جامعه، نیازمند آن است. 
واژگان کلیدی 
خرافه، خرافه دینی، هویت، کنترل اجتماعی، نظم اجتماعی، فقر فرهنگی. 
مقدمه 
پالایش جامعه از باورهای غلط و دروغین، مهم‌ترین و در عین حال سخت‌ترین بخش تبلیغ پیامبران الهی است؛ خرافاتی که طی سالیان متمادی در ذهن و روح افراد اثر گذاشته و به صورت عقیده‌ای ثابت در آمده است. واضح است که زدودن اینها، کاری طاقت‌فرسا اما شدنی است. طاقت‌فرسا بودن آن، بدان جهت است که افراد نوعی درباره باورهای خود تعصب دارند و همین عصبیت، مانع فهم درست سخن مخالف می‌شود. بنابراین، باید با صبر و پشت‌کار به مبارزه با خرافات پرداخت. 
اما شدنی و ممکن بودن آن نیز از این لحاظ است که انسان موجودی مختار و دارای تفکر و اندیشه است و چنان‌چه در باورهای خود تجدید نظر کند و آنها را با بینش صحیحی محک زند، می‌توان امیدوار بود از پذیرش مجدد آنها امتناع ورزد. 
لزوم مبارزه جدی با خرافات در عصر ما نیز اصلی تردیدناپذیر است؛ خصوصاً آن‌جا که بحث باورهای اصیل و سرنوشت‌ساز دینی، هم‌چون مقوله مهم مهدویت در میان باشد. هرچند فرهنگ اصیل مهدویت، هم‌چون آبی است که هرجا فرود آید، پیام‌آور زندگی و زیبایی است، زمانی که بسترهای آلوده و دستان ناپاک در بین باشد، به‌تدریج صفا و پاکی نخستین خود را از دست می‌دهد. و بنابراین، خرافات، از عوامل خطیر در آلوده کردن فرهنگ مهدویت، است. مبارزه با خرافات به این دلیل که خرافات به طور عام با زندگی بشر رابطه‌ای نزدیک دارد و انسان‌ها برای آسایش خویش و مصون ماندن از خطرات و جلب منافع و... به خرافات پناه می‌برند، دشوار است. از سویی به هر اندازه که آموزش‌های دینی، به خصوص فرهنگ زلال مهدویت، در جامعه نهادینه شود، میزان بسترها و زمینه‌های خرافات از بین می‌رود، از پی‌آمدهای آن کاسته می‌شود و اما به سوی مدینه فاضله مهدویت نزدیک می‌شویم. 
خرافه در لغت 
خرافه (Abergloube) به معنای حکایت شیرین و دروغین، خرافات. و خرافت (خرافه) دو معنا دارد: 1. سخنان بیهوده و2. افسانه‌ها. 
واژه «خرافه» نام یکی از افراد قبیله «بنی عذره» یا «جهینه» بود که دیوها او را ربودند و هنگامی‌که نزد قومش بازگشت، به تعریف حکایت‌هایی پرداخت که مردم را به تعجب واداشت. آن‌گاه او را تکذیب کردند و گفتند: «سخنان خرافه.» از آن پس، این واژه را در مورد هر سخنی که تکذیب می‌کردند یا هر سخن شیرین و تعجب‌آور به کار می‌بردند. شاید علت نام‌گذاری این قبیل حکایت‌ها به «خرافه» این باشد که معنای خرف (ریشه خرافه) تباهی عقل بر اثر پیری است. 
خرافه در اصطلاح به چند معناست: 
1. اعتقاد به این‌که برخی کارها یا برخی کلمات یا اعداد یا بعضی از مدرکات حسی، مایه خوش‌بختی یا بدبختی می‌شوند؛ 
2. هرگونه اعتقاد باطل یا ضعیف؛ 
3. هرگونه آیین یا مذهبی که بی‌اندازه و نسنجیده مورد مبالغه قرار گرفته باشد. 
خرافه در دین دور شدن آگاهی دینی از هدف خویش است؛ این‌که آدمی تنها به کارها و حرکاتی بپردازد که معتقد است در سعادت او نقش دارند. 
عقاید خرافی (Superstitiong) عقایدی را گویند که از گذشته باقی مانده و فاقد جهات عینی است. 
در همین زمینه برخی از فیلسوفان ادعا می‌کنند که اگر اعتقاد دینی بر عقل پی‌ریزی نشود، خرافه‌ای بیش نخواهد بود و عقل خرافی ضدعقل علمی است. 
عقل اسطوره‌ای همان عقل خرافه‌پرداز یا افسانه‌باف است که ساخته‌های تخیل موهوم را به حقایق واقعی تبدیل می‌کند. 
اقسام خرافات 
خرافات را به شیوع باطل در حیطه تاریخ، معتقدات دینی، علمی، اجتماعی، ادبی و... تقسیم می‌کنند. ویل دورانت می‌گوید: 
هیچ خرافه‌ای از خرافات قدیم نیست که رنگی از آن در زندگی امروز کره زمین وجود نداشته باشد. 
کلام او شاهد این مسئله است که خرافات، چه از لحاظ زمان و چه از لحاظ مکان محدود نیستند. 
هم‌چنین خرافات از لحاظ اقبال فردی و جمعی سه دسته‌اند: 
الف) خرافاتی که جنبه‌ فردی دارند خرافات شخصی، شامل باورها و رسومی است که یک فرد شخصاً و برای سعد یا نحس بودن خویش ابداع کرده است، بی‌آن‌که معمولاً آنها را با دیگران در میان بگذارد. بعضی به اثربخشی شعایر و پیش‌گویی‌های خصوصی خود اعتقاد راسخ دارند و آن را برای دیگران آشکار نمی‌کنند. 
ب) خرافات خاص؛ این دسته از خرافات، عقایدی واهی را دربر می‌گیرد که افراد یا اقلیت‌های خاصی در جامعه به آن معتقدند و طبعاً آسیب این‌گونه رفتارهای ناهنجار و پی‌آمدهای برخاسته از آنها، ضمن آن‌که مستقیماً به خود آن افراد خرافه‌پرست می‌رسد، به طور غیرمستقیم جامعه را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. 
نمونه‌ای از این‌گونه خرافات عوام‌پسند در مقوله‌ مهدویت، مثال زیر است: 
چند سال قبل، در مسجد مقدس جمکران، اطراف محراب مسجد را مشبک‌کاری و به شکل خاصی تزیین نموده بودند و برخی از زایران به خیال این‌که این‌جا (آن نقطه خاص که تزیین شده بود) امام زمان? نماز خوانده و می‌خواند، تجمع کرده بودند و نذر و نیاز می‌کردند و پول و نذورات خود را هدیه می‌کردند. این تصور، تبدیل به خرافه‌ای اجتماعی ‌شده بود که با تذکر بزرگان مواجه شد و این امر نشان می‌دهد که نقش نخبگان دینی در زدودن خرافات اهمیت ویژه‌ای دارد. 
ج) خرافاتی که جنبه اجتماعی و سیاسی دارند؛ 
مقصود از خرافات اجتماعی، افکار موهوم و علایق و احساسات غیرمنطقی است که به صورت آرمان ملی و شبه دینی جلوه‌گر می‌شود و اکثر مردم جامعه به آن معتقد و پای‌بند می‌شوند و چنان شیفته آن می‌گردند که برای حفظ و بقایش حاضرند جان و مال خویش را فدا سازند، همانند توتمیسم، آنمیسم، بت‌پرستی و... . 
این‌گونه خرافه‌ها در رفتار اثر می‌گذارند و لذا، به آسانی شناخته می‌شوند.‌ 
مردم از طریق خرافات متعدد نه تنها باورهای مشترکی می‌یابند، بلکه در عین حال روابط اجتماعی با هم برقرار می‌کنند و در راه پیش‌برد هدف‌های مربوط به باورهای [مشترک] خویش هم‌کاری می‌نمایند. برای نمونه در برخی از محافل روضه زنانه و ادعیه ادعای ارتباط با امام زمان? مطرح می‌شود و این مسئله به طور فراگیر در جامعه منتشر می‌گردد و تبعات مختلف در جامعه بر جای می‌گذارد؛ به طوری‌که رؤیت حضرت و دیدار با ایشان عمومی عمومی تلقی شود؛ به این معنا که هرکس با هر رفتاری، حتی مخالف با ارزش‌ها و آموزه‌های دینی، ادعای ارتباط با حضرت می‌کند و در نتیجه، قداست ارتباط شکسته می‌شود. فراگیری این ایده در میان مردم، کم‌رنگ شدن هنجارهای مهدویت را در پی دارد. 
خرافات سیاسی نیز شامل اندیشه‌های عوام‌فریبانه و منحطی است که گروه‌های افراطی یا احزاب خاص (هم‌چون انجمن حجتیه در ایران) و هیئت‌های حاکمه و سیاست‌مداران خودخواه قدرت‌طلب، برای ارضای حس برتری‌طلبی خویش، از آن سود می‌جویند و با تحریک عواطف به ظاهر مقدس اقوام و طوایف و... به مقاصد توسعه‌طلبانه خود جامه عمل می‌پوشانند. 
نمونه این‌گونه خرافات در بحث مهدویت، خرافه‌های صهیونیسم در عرصه سینماست؛ از جمله «افسانه آخرالزمان» و پیش‌گویی‌های مربوط به آن در فیلم‌های «نوستراداموس»، «آرماگدون» و «روز استقلال» که بر اساس این خرافه و افسانه، فاجعه‌ای عظیم حیات بشری را تهدید خواهد کرد و آخرین نبرد خیر و شر در جغرافیای خاصی از زمین به وقوع می‌پیوندد، اما دامنه گستره آن، همه عالم را می‌گیرد و مردم ناامیدانه برای غلبه بر شیطان هستند به دنبال باهوش‌ترین مردمان یعنی، امریکایی‌ها تا نسل بشر نجات پیدا کند. 
خرافه دیگر که در آن از احساسات مذهبی استفاده شده است، مسئله ظهور ناجی و سفر به سرزمین موعود است. از آن‌جا که مسئله پایان جهان و ظهور منجی تقریباً در همه ادیان و مکاتب مورد توجه است، این مسئله اهمیت خاصی دارد. صهیونیسم جهانی با ترویج خرافات سعی در تحریف و مصادره کردن آن به نفع خویش دارد. برای نمونه، فیلم‌هایی نظیر «دنیای آب» «خوشه‌های خشم» و فیلم مشهور «ماتریکس» که با روی‌کردی نمادین به اساطیر کهن قوم یهود، قصه ظهور منجی و سفر به آرمان‌شهر یهود، زایان را به تصویر می‌کشد. 
صهیونیسم بین‌المللی با ترویج خرافات از طریق سینما، به نوعی جهانی‌سازی اسطوره‌ای دست زده و قصد آن دارد تا باورهای خرافی خود در زمینه «پایان دنیا»، «ظهور منجی» و... به سایر اقوام و ادیان تسری دهد. 
بسترهای خرافات 
از آن‌جا که خرافات تا حدودی نامعمول و رازگونه است، پژوهش‌های ناچیزی درباره آنها در دست است. بسترهای خرافات یا درونی است یا بیرونی: 
الف) بسترهای درونی 
قوه تخیل انسان از بسترهایی است که خرافه را ایجاد و نشر می‌دهد؛ به طوری‌که توهمات ذهنی را به جای واقعیات قرار می‌دهد. عده‌ای معتقدند که خرافه‌پرستی از خواص روح آدمی است و از نفس خیال‌پرداز او سرچشمه می‌گیرد. لذا در هر عصری خرافات جدید وجود دارد و خرافات پیشینه نیز از بین رفتنی نیست، بلکه به مرور زمان تغییر شکل می‌دهد. 
علامه طباطبایی? معتقد است که آدمی از این نظر که همه آراء او به اقتضای فطرت جست‌وجوگرش است و او را به سوی استکمال سوق می‌دهد، هرگز حاضر نیست خود را تسلیم آراء خرافی کند و در برابر هر خرافه‌ای کورکورانه و جاهلانه خاضع شود. اما عواطف درونی و احساسات باطنی او که بیشتر خوف و رجاست، همواره خیال او را به پذیرش تأثیر پاره‌ای از خرافات تحریک می‌کند. این عواطف سبب اعتقاد به خرافات می‌شود؛ زیرا قوه خیال در ذهن او صورت‌های هول‌انگیز یا امیدوارکننده ترسیم می‌کند. خیال، حس دفاع آدمی را تحریک می‌کند که برای دفع شر موجودات موهوم چاره‌ای بیندیشد و حتی دیگران را هم وادار می‌کند که برای ایمنی از شری که او گرفتارش شده، چاره‌اندیشی کنند و همین سبب رواج خرافه می‌گردد. 
در بحث مهدویت نیز برخی، توهمات ذهنی و خیالات خویش را به جای ارزش‌های مهدویت قرار می‌دهند و آن باور را نشر می‌دهند. دیگران نیز به دلیل عدم شناخت صحیح آموزه‌های مهدویت و به دلیل هراس از این‌که مبادا با هنجارهای دینی و به‌ویژه مهدویت مخالفت کنند، تحت تأثیر باورهای غلط و خرافی قرار می‌گیرند و به همین دلیل خرافه فراگیر می‌شود. بنابراین، خرافه در مهدویت، بستری درونی دارد که به سست شدن باورهای مهدوی در جامعه و کم‌رنگ شدن ارزش‌های دینی و سردرگمی و تحیر جامعه، می‌انجامد. 
ب) بسترهای بیرونی 
بنابراین دیدگاه، فرآیند تاریخی و اجتماعی عکس‌العملی در برابر پدیده‌های خارجی و تأثیر آن در عقل است. این دیدگاه، پدیده‌های اجتماعی را با رجوع به عوامل طبیعی تفسیر می‌کند. در نتیجه، خرافه نتیجه تلاقی با طبیعت (عالم خارجی) است و عوامل جغرافیایی زمینه خرافات را فراهم می‌کند. پس خرافات در واقع عکس‌العمل مبهم نفس انسان در مقابل محیط است. 
عوامل زمینه‌ساز رواج خرافات به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم می‌گردد: 
الف) عوامل فردی 
علامه نوری در کتاب اسلام و عقاید و آراء بشری معتقد است که سرّ بقا یا تجدید ظهور خرافات، در عدم گسترش واقعی نور علم و نرسیدن به حقایق است. ‌ دام خرافات در جامعه در کم‌بود دانش و با حکم‌رانی جهل، گسترش پیدا می‌کند و چون عموم مردم تابع احساسات و عواطفند نه حقایق متقن و مستند، خرافه‌پرستی شیوع پیدا می‌کند. 
از دیگر اسباب فردی که زمینه‌ساز و بسترساز خرافات در جامعه است، دل‌بستگی مفرط و بدون منطق به اعتقاد یا شخصی خاص است. محبت و عشق مفرط بدون ادله عقلی و شرعی سبب می‌شود که انسان گوش و چشم بسته، دنباله‌رو دیگران شود و هرچیزی را بدون تفکر و تعقل بپذیرد: حبّ ‌الشیء یعمی و یصمّ. 
هم‌چنین احتیاط مفرط فردی، هراس انسان نسبت به اوضاع مادی و روحی پیرامون خویش یا به تعبیر دیگر، عکس‌العمل‌های احتیاطی، انسان را دچار دودلی و تردید می‌کند که در صورت توجه نکردن به آن واقعه. ممکن است انسان واقعیتی مقدس را انکار کند. در بحث مهدویت، برخی انسان‌ها در بستر شک و تردید، به برخی امور معتقد می‌شوند که سبب خرافه‌پرستی در جامعه می‌شود. 
ب) عوامل جمعی و اجتماعی 
عبدالقادر سواری درباره عوامل جمعی و اجتماعی بروز تغییرات اجتماعی می‌گوید: 
عامل اجتماعی در تغییر جریان حوادث و تغییر جوامع از حالتی به حالت دیگر، برای فراگیرشدن برخی از پدیده‌هایی که با گروه به مثابه یک مجموعه ارتباطی دارند، نقش فعال و کارا دارد. 
بسترهای اجتماعی خرافه، خاصه در مهدویت، مختلف است؛ مانند بستر محیطی، فرهنگی، ساختار اجتماعی جامعه و... که در این‌جا به برخی از آنها اشاره می‌شود: 
یکم محیط: 
برخی دانش‌مندان عامل محیط را به عنوان محوری اساسی که فرد با آن رابطه مبادله‌ای دارد، تأکید دارند. محوری که فرد از آن تأثیر پذیرفته و در آن تأثیر می‌گذارد و اینها رفتار فرد را شکل می‌دهد. لذا محیط در تکوین شخصیت فرد نقش اساسی دارد. 
محیط جامعه، تأثیر مستقیم در ایجاد و پرورش خرافات دارد. اولین محیطی که انسان در آن با آداب و رسوم اجتماعی آشنا می‌شود، محیط خانواده است. 
چنین به نظر می‌رسد که یک محیط خانوادگی ظالمانه و قراردادی و شرطی، می‌تواند گرایش‌هایی در جهت پذیرش خرافات ایجاد کند. 
اگر خانواده‌ای خرافه‌گر باشد و با روش‌های ناصحیح، مثلاً با زور بخواهد افراد را به سمت و سوی مهدویت سوق دهد، خود این ظلم و زور و رفتارهای شرطی، خرافه‌گرایی و روگردانی از مهدویت را به دنبال دارد. 
از سوی دیگر، انسان‌ها در محیط اجتماعی زندگی، همواره به واسطه واکنش‌های دیگران و نظام ارزشی محیط خویش، خود را با موازین جامعه تطبیق می‌دهند. لذا برای هم‌راهی جمع و دوری از انگ‌زنی، آداب و رسوم جامعه را هرچند که خرافه‌‌ای باشد (البته با شیوع و رواج آن و پذیرش جمعی آن)، می‌پذیرند. 
عقاید خرافی را باید نشانه‌های تعارض و تنش‌های اجتماعی تلقی کرد؛ زیرا پیدایش مشکلات و مصایب، با کشمکش بین افراد جامعه پیوند دارد. 
این دیدگاه، نهضت‌های آزادی‌بخش، هم‌چون انقلاب جهانی مهدوی را در چنین بستری ارزیابی می‌کند و شیوع و اشاعه خرافه در مهدویت نیز از آن‌جا ناشی می‌شود که در این‌جا محیط اجتماعی نقش اصلی را دارد. پس اگر محیط اجتماعی سرشار از خرافه باشد، افراد جامعه را نیز در به سوی خرافه‌گرایی سوق می‌دهد. 
دوم فقر فرهنگی: 
عامل اعتقادی و فرهنگی نقش بسیار مهمی در کنترل جوامع در طول تاریخ و جهت‌بخشی به آن دارد. این عامل نشان‌دهنده حالتی است که انسان به حرکت برانگیخته می‌شود و خود انگیزه‌ای برای انجام وظیفه و تغییر و تحول است. 
اگر انسان‌ها قواعد مشخصی برای اداره تمام امور زندگی در اختیار داشته باشند و از لحاظ فرهنگی اقناع شوند، هرگز به خرافات روی نمی‌آورند. 
از آن‌جایی‌که نمادهای فرهنگی، کنش متقابل انسان و سازمان اجتماعی را جهت می‌دهد، تغییر در این نمادها به نوبه خود تأثیر عمیقی بر روابط و ساختار اجتماعی خواهد گذاشت. 
در مسئله مهدویت نیز اگر نمادهای مهدوی در جامعه نهادینه نشود و به صورت فرهنگ در نیاید و نمادها بدون تعقل و اندیشه نهادینه نشود و فقط به ظواهر و احساسات کفایت شود، احتمال بروز خرافات بیشتر می‌شود. 
از جمله مسائلی که زمینه و بستر خرافات در مسئله مهدویت را به وجود آورده است عدم بصیرت کافی نسبت به فرهنگ مهدویت است که گاه نشئت گرفته از عدم فهم صحیح روایات آخرالزمان و توهم این‌که امام زمان? کارها را با اکراه و اجبار و از طریق معجزه انجام می‌دهد و همه کس ولو افراد هنجارشکن دینی، توفیق حضور فیزیکی و نماینده شدن از طرف حضرت را دارا می‌شوند از سویی دیگر، گروه‌هایی هم‌چون مبلغان دینی و رسانه‌های جمعی از باب این‌که هدف، وسیله را توجیه می‌کند برای تبلیغ و ترویج مهدویت از هر ابزاری ولو تأیید نشده هم‌چون خواب و توهم و خیال بهره‌ می‌گیرند. مردم در این میان دچار تحیر و سرگردانی می‌شوند و فقط هدف (جلب توجه امام زمان?) را می‌نگرند و از وسایل مشروع آن غافل می‌شوند و همین، منشأ رواج خرافه‌گرایی در مهدویت شده است. 
سوم ضعف کنترل اجتماعی: 
به مجموعه شیوه‌ها و تدابیر و وسایلی که یک جامعه یا گروهی در راه تحقق اهداف و هدایت افرادش به رعایت آداب، عادات، شعائر و مناسک و هنجارهای پذیرفته خود به کار می‌گیرد، کنترل اجتماعی می‌گویند. کنترل اجتماعی یا از طریق فشار است یا اقناع و رسوخ به عمق اعتقادی انسان‌ها و وقتی امکان کنترل محیط کمتر است، گرایش به خرافات بیشتر می‌شود. 
کنترل اجتماعی ادامه فرآیند جامعه‌پذیری است و سبب می‌شود فرد به واسطه تعلق به گروه‌های اجتماعی، از ارزش‌های آنها پیروی کند. 
اما جامعه‌پذیری، هم‌نوایی داوطلبانه و اختیاری است و وقتی هم‌نوایی صورت نگیرد، مکانیسم‌های کنترل اجتماعی برای انتقال و تحمیل و اجرای هنجارها و انتظارات اجتماعی به کار می‌روند.‌ این مکانیسم‌های کنترل، یا رسمی است و از پشتوانه قانونی برخوردار است و ضمانت اجرایی آنها را دولت‌ها تضمین می‌کنند یا غیررسمی است و پشتوانه عرفی و مردمی دارد. 
کنترل اجتماعی رسمی هم‌راه با مجازات‌های قانونی و مدون است و حدود تجاوز از قانون و مجازات آن، مشخص و معلوم است، اما در کنترل اجتماعی غیررسمی، طرد اجتماعی، تابع سنت‌ها و عرف جامعه است. می‌توان گفت در بحث مهدویت و ارتباط فیزیکی با امام زمان? کنترل اجتماعی یا وجود ندارد یا ضعیف است. 
امروزه در جوامع مختلف درباره امور مهم زندگی اجتماعی، قوانین خاص و ویژه وضع می‌کنند و به تناسب اهمیت و اولویت امور، کنترل‌های رسمی و محسوس و نامحسوس اعمال می‌کنند. اما در مسئله مهدویت با همه اهمیت محوری و اساسی‌ای که دارد، نه مراکز فرهنگی و حوزوی و نه مراکز قضایی کنترل بایسته‌ای ندارند. لذا در جامعه نیز به دلایل متعدد، هم‌چون فقر فرهنگی در بین قضات در زمینه مهدویت، نبود قانون و عدم نهادینه شدن فرهنگ مهدویت و عدم جامعه‌پذیری مهدوی، نظارت و کنترل بر مدعیان وجود ندارد و بستر برای رشد خرافه در مهدویت فراهم می‌شود. 
چهارم عدم تناسب ساختار اجتماعی با فرهنگ مهدویت: 
اگر تغییرات در ساختارهای اجتماعی، هنجارها و باورها، وسیع و گسترده باشد، ممکن است ارزش‌ها و معیارهای درست و نادرست تغییر یابند و بستر خرافه‌ها را فراهم ‌آورند؛ چراکه ترکیب و شکل‌یافتگی اکثر الگوهای روابط اجتماعی خود بذرهای تغییرند.‌ 
هرگاه فرد به این وسایل و مدل‌های معین رفتاری دست پیدا نکند، احتمال بروز رفتار انحرافی و خرافه‌ای وجود خواهد داشت و در نتیجه، هم‌بستگی جامعه از بین می‌رود. خرافه که انحراف در دین است، نتیجه نارسایی‌های موجود در فرهنگ مهدویت و ساختار اجتماعی جامعه است. جامعه نه فقط به لحاظ فرهنگی دارای هدف‌های مجاز و معینی است، بلکه افزون بر آن به لحاظ اجتماعی نیز دارای ابزارهای تأیید‌شده‌ای برای رسیدن به آن اهداف است. 
از آن‌جا که همت هر اجتماع انسانی، همواره پدید‌آوردن عوامل هم‌نوایی و استحکام بخشیدن نظم و سلامت اجتماعی است، به‌ویژه در بحث مهدویت، نیازمند چارچوب‌های معین رفتاری و الگوهای روشن است. در بحث ما نیز اگر الگوها و مدل‌های ادعای ارتباط با امام زمان، ناهم‌گون و عاریتی باشد جریان‌های هم‌چون بابیه و بهائیه پدید می‌آید که دنبال منافع خویش بودند و از ابزارهای ناصحیحی چون اوهام، خواب‌های پریشان بهره می‌گرفتند و آن را ترویج می‌کردند و در عمل فردی و اجتماعی خویش، بر خلاف هنجارها و ارزش‌های مهدویت حرکت می‌کردند. از سوی دیگر در آن زمان فرهنگ مهدویت نیز در جامعه به طور صحیح و اصولی نهادینه نشده بود و جامعه‌پذیری مهدویت نیز ناقص و نارسا بود و در چنین اوضاعی است که بستر لازم برای خرافه‌پرستی مهیا و بازار خرافه گرم خواهد شد. این اوضاع سبب شد که این فرقه‌های انحرافی، بر اثر خرافه و کمک استکبار ایجاد و گسترش پیدا کردند. پس هرگاه الگوهای رفتاری در مهدویت، فرقه‌های انحرافی، هم‌چون بابیت و بهائیت باشد، خرافه‌گرایی نیز در جامعه بیشتر خواهد بود. 
پی‌آمدها و تبعات خرافات 
افکار و عقاید، در تعیین جهت سیر انسان و مشخص کردن هدف او نقش مؤثری دارد و هرچه عقاید و آرا صحیح‌تر و با واقعیات موافق‌تر و از خرافات منزه‌تر باشد، هدف انسان و اعمال و رفتارش پاک‌تر و ارزنده‌تر خواهد بود و هرچه رفتار و اعتقاد خرافی‌تر باشد، تبعات آن در رفتار مخرب‌تر است. پی‌آمدها و تبعات خرافات متعدد و متنوع است که به گوشه‌ای از آنها اشاره می‌شود: 
1. ایجاد سردرگمی در ارزش‌ها (بحران هویت منتظران) 
اگر وقوع خرافات در مهدویت گسترده باشد، تشخیص این امر برای مردم دشوار می‌شود که رفتار مورد انتظار امام زمان? کدام است؟ لذا در تحیر و سرگردانی می‌مانند و به بحران هویت در فرهنگ مهدویت، مبتلا می‌شوند و از کاروان منتظران حضرت وا می‌ماند و در بلاتکلیفی به سر می‌برند. انسان‌ها از این‌ جهت که اطلاعات دینی در زمینه مهدویت در آنها نهادینه نشده و آموزش‌های مهدویت در سطح نازل و محدود ارایه شده، از ترس این‌که مبادا در صورت مخالفت ـ با هر ادعایی در زمینه مهدویت ـ رضایت حضرت را از دست بدهند، با خرافات به طور جدی مبارزه نمی‌کنند و همین سبب می‌شود که مرز خرافه و حقیقت و تشخیص آنها مشکل و دشوار شود و بحران هویت در منتظران پدید آید. 
2. سلب اعتماد عمومی منتظران 
شکل‌گیری و پایداری روابط اجتماعی میان افراد جامعه، مبتنی بر این فرض است که هریک از آنان بر اساس هنجارهای مورد قبول رفتار خواهند کرد. 
در فرهنگ مهدویت، رواج و وقوع خرافات، اعتماد را از هم‌نوایان (منتظران) سلب خواهد کرد. منتظران امام زمان? در پرتو آموزه‌های متعالی مهدویت، هم‌چون ستارگان درخشان در جامعه مورد وثوق و اعتمادند و به عنوان «گروه مرجع» در همه مسائل فرهنگی و اجتماعی، ایفای نقش می‌کنند. اما با رواج خرافه در بحث مهدویت و نفوذ متظاهران و مدعیان رابطه با امام زمان?. و عدم رعایت هنجار و ارزش‌های ناب مهدوی، اعتماد عمومی نسبت به منتظران و آرمان‌های متعالی، سلب می‌گردد و حیطه نفوذ منتظران در جامعه محدود و کم می‌شود و در نتیجه فرهنگ مهدوی در میان افراد جامعه نهادینه نمی‌شود. از سوی دیگر، تبلیغات خرافه‌های سیاسی در بحث مهدویت در قالب فیلم‌های خاص، حس اعتماد به نفس را در مخاطبان نابود می‌سازد و هم‌زمان، اعتماد و انقیاد به ابرقدرت‌ها را ترویج می‌نماید. 
3. از هم‌گسیختن نظم اجتماعی 
خرافه هنجارهای مهم جامعه، به خصوص فرهنگ ناب مهدوی را می‌شکند و این زندگی اجتماعی را مختل می‌کند و نوعی کشمکش را پدید می‌آورد که پی‌آمد آن، از بین رفتن نظم اجتماعی‌ دینی است. 
وجود خرافات در فرهنگ مهدوی، تن‌درستی و سلامت دینی جامعه را از بین می‌برد و نشاط زندگی را زایل می‌کند و مانع رشد واقعی فرهنگ مهدوی در جامعه می‌شود. لذا ترقی و پیش‌رفت معنوی جامعه دینی به بی‌راهه و انحراف کشیده می‌شود و همه قوای فکری جامعه دینی را دست‌خوش تغییر می‌کند. راه افراط و تفریط در ارایه چهره مهر و قهر از امام زمان? گشوده می‌شود و از سویی امیدهای کاذب و از سوی دیگر دل‌زدگی و ناامیدی رواج پیدا می‌کند. 
4. مخدوش شدن تربیت دینی 
خرافه‌پردازی هنگامی در تربیت دینی آشکار می‌گردد که حقایق ماورای طبیعی دین، دست‌خوش عوام‌زدگی گردد. 
در بحث مهدویت نیز خرافات سبب می‌شود که معیارهای صحیح مخلوط و تشخیص آنها از رفتارهای دیگر، مشکل شود. 
اسلام که بزرگ‌ترین انقلاب تاریخ را به وجود آورد، از فکر و اندیشه آغاز کرد و در درجه نخست، عقاید و افکار را زیر چتر هدایت خود گرفت و کار خود را از انقلاب اعتقادی و تهذیب افکار و پرورش اندیشه‌ها آغاز نمود. 
در ارزش عمل نیز، وضع فکری و رشد عقلی و نیّت عامل را میزان قرار داد و پاکی نیّت و اخلاص را در طاعت و عبادت، شرط قبول آن قرار دارد. 
و به تعبیر امام خمینی? [اسلام] بیشترین تأکید خود را بر اندیشه و فکر قرار داده است و انسان را به بازداری از همه خرافات و اسارت قدرت‌های ارتجاعی و ضدانسانی دعوت می‌کند. 
...باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی? برسیم. 
در قرآن کریم درباره پیامبر? اسلام آمده است: 
?وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ?؛ 
و از [دوش] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است، برمى‏دارد. 
این غل و زنجیرها بی‌تردید، خرافات و اوهام بوده که مانع رشد خرد و اندیشه آنها می‌شده است که سبب می‌شد آنها را از هرگونه حرکت در مسیر کمال و سعادت‌خواهی باز داشته و اسباب گم‌راهی آنان را فراهم می‌کرده است، قرآن از جمله مفاخر پیامبر? را مبارزه جدّی با اوهام و خرافات می‌داند. حضرت می‌کوشید مردم را به گونه‌ای تربیت کند که پیرو منطق و دلیل باشند نه پیرو قصه‌ها و خرافات. 
حضرت علی? درباره پیامبر? می‌فرماید: 
طبیب دوّار بطبه قد أحکم مراهمه و أحصی مواسمه... یضع ذلک حیث الحاجة الیه من قلوبٍ عُمیٍ و آذانٍ صمّ و ألسنةٍ بُکم...؛ 
پیامبر?، هم‌چون طبیبی، به دنبال مریض همواره در جست‌وجو بود. ابزار و وسایلی که به کار می‌برد، یک‌جا قدرت و یک‌جا مرهم بود. یک‌جا با خشونت و صلابت رفتار می‌کرد و یک‌جا با نرمی، ولی مواردش را می‌شناخت. 
و بعد می‌فرماید: 
در همه حال از این وسایل در جهت بیداری و آگاهی مردم استفاده می‌کرد. 
در جریان وفات پسر پیامبر ابراهیم (پسر هجده ماهه رسول‌الله از ماریه قبطیه) خورشید گرفت. تصادف زمانی کسوف و وفات ابراهیم، سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیامبر? افزوده شود. اما پیامبر اسلام? که منادی بیداری مردم است، نمی‌خواهد از نقاط ضعف مردم برای هدایت استفاده کند، بلکه می‌خواهد علم و معرفت مردم و عقل آنان رشد پیدا کند. زیرا او مطیع فرمان خداست: 
?ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ?؛ 
با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‏اى] که نیکوتر است مجادله نماى. 
بنابراین پیامبر بر منبر رفتند و فرمودند: این‌که خورشید گرفت، به خاطر بچه من نبود. 
آری او کسی بود که حتی از سکوتش، سوء استفاده نمی‌کند؛ زیرا اولاً اسلام احتیاج به چنین چیزهایی ندارد و آثار حقانیتش روشن و نمایان است و ثانیاً همان کسی هم که از این وسایل (خرافات) استفاده می‌کند، در نهایت امر اشتباه می‌کند. 
مثل معروف «همگان را همیشه نمی‌توان در جهالت نگاه داشت»، اشاره به همین مسئله دارد، گذشته از این‌که خدا چنین اجازه نمی‌دهد. برای حق باید از حق استفاده کرد. پیامبر? همواره پیروان خویش را به تعقل و تفکر در امور و پرهیز از تقلید کورکورانه و مبارزه با خرافه‌پرستی که جلوه‌هایی از شرک و ضلالت است، دعوت می‌کردند.‌ 
در احادیث اسلامی، کارهای خرافی و بی‌منطق، «خطوات شیطان» معرفی شده است. در حدیثی آمده که مردی قسم یاد کرده بود فرزند خود را برای خدا ذبح و قربانی کند. امام صادق? فرمود: «ذلک من خطوات الشیطان». 
اسلام دینی است که مبارزه‌ای منطقی، فراگیر و مستمر را علیه انواع خرافات آغاز کرده است و در قرآن همین مسئله را دستور داده: آن‌چه را خدا نازل کرده، پیروی نمایند و از این‌که بدون مدرک و علم سخنی بگویند، اجتناب ورزند. 
اما در مرحله عمل نیز، دستور داده هر کاری که می‌کنند، برای به دست‌‌آوردن پاداشی بکنند که نزد خدا برایشان آماده شده است. حال اگر آن‌چه می‌کنند، مطابق میلشان و شهوتشان هم باشد، هم به سعادت دنیا رسیده‌اند و هم به سعادت آخرت و اگر مطابق میلشان نباشد و بلکه مایه محرومیت از خوشی‌ها باشد، نزد خدا پاداش عظیم دارند و آن‌چه نزد خداست بهتر و باقی‌تر است.‌ 
مبارزه با خرافات در اسلام با روش‌های مختلفی دارد که مهم‌ترین آنها مبارزه با رسوم و عادت‌های ناپسند است. و در برخی موارد تأکید بر پیش‌گیری است تا درمان اسلام برای تکمیل روش‌های مبارزات خود در طرد خرافات و رسوم و عادات ناپسند، انسان‌ها را به تعقل و تفکر و پیروی از حق دعوت کرده است. 
اگر در پرتو فطرت کمال‌جویی و ویژگی جست‌وجوگر آن، به آموزه‌های اسلام عمل شود، انسان هرگز حاضر نخواهد شد خود را تسلیم خرافات کند و کورکورانه در مقابل آن خاضع شود. 
در سطح عمومی و جامعه نیز اسلام، راه‌کار امر به معروف و نهی از منکر را برای ایجاد میثاق اجتماعی در مبارزه با انحرافات و خرافات طراحی کرده است. 
منابع 
1. قرآن کریم. 
2. نهج‌البلاغه. 
3. نرم افزار روح‌الله(2). 
4. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: انتشارات اسلامی، 1363. 
5. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج29، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1372. 
6. انقلاب جهانی مهدی، مکارم شیرازی، چاپ پنجم، قم: هدف، 1370. 
7. امامت و مهدویت، لطف‌الله گلپایگانی، ج2، قم: آستانه 1380. 
8. فرهنگ فارسی معین، محمد معین، تهران: امیرکبیر، 1376، چاپ یازدهم. 
9. سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، چاپ ششم، تهران: صدرا، بهار1368. 
10. واژنامه فلسفه و علوم اجتماعی، جمیل صلیبا، ترجمه: کاظم برگ نیسی و صادق سجادی، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، 1370. 
11. دایرة المعارف و علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، تهران:کیهان، چاپ اول، 1370. 
12. روش تحقیق علوم اجتماعی از اثبات‌گرایی تا هنجارگرایی، محمد امزیان، ترجمه: عبدالقادر سواری، قم پژوهش‌کده حوزه و دانش‌گاه، 1380و 
13. مفاهیم و کاربردهای جامعه‌شناسی، جاناتان اچ ترنر، ترجمه: محمد عزیز بختیاری، محمد فولادی، قم، مؤسسه آموزش و پژوهش امام خمینی، 1378. 
14. روان‌شناسی خرافات، گوستاو جاهودا، ترجمه: محمدتقی براهتی، چاپ سوم، تهران: البرز، 1371. 
15. جامعه در قبال خرافات، محمد حسن پاکدامن، مشهد: نشر مرندیز، 1378. 
16. آثار اجتماعی دین از دیدگاه قرآن(پایان‌نامه): غلامعلی عزیزی کیا، استاد راهنما، محمود رجبی، خرداد1373. 
17. مقالات برگزیده(1) همایش دکترین مهدویت، مقاله: «نقش انتظار در کاهش ناهنجاری‌های اجتماعی»، نویسنده، 1385. 
18. سینما و صهیونیسم، مجید شاه‌حسینی، تهران: اداره فرهنگی سپاه(بهنقل از نرم افزار یهود، قم: مؤسسه فرهنگی لوح و قلم. 
19. مجله مشکوة، ش31، 1370، مقاله راه‌های مبارزه با خرافات در اسلام، حسین رزم‌جو. 
20. مجله انتظار (1) و(2)، مقاله «آسیب‌شناسی تربیتی مهدویت»، خسرو باقری. 
21. مجله انتظار ش15، مقاله « » محمد صابر جعفری. 
22. سایت رسا، شناخت مرز خرافه، مدیر پایگاه، 3/11/84. www.RasaNews.com 





      

منبع:تبیان نت

 
منتظران

 

 

هوای مسموم فرهنگی!
وجود هوا ضرورتی انکار ناپذیر است. البته نه هوای مسموم و آلوده بلکه هوای پاک و حیات‌بخش! مقوله فرهنگ در بیان مقام معظّم رهبری به مانند هوا برای تنفّس می‌باشد. ایشان می‌فرمایند:« من در یک جمله عرض بکنم: عزیزان من! فرهنگ از اقتصاد هم مهم‌تر است. چرا؟ چون فرهنگ، به معنای هوایی است که ما تنفّس می‌کنیم؛ شما ناچار هوا را تنفّس می‌کنید، چه بخواهید، چه نخواهید؛ اگر این هوا تمیز باشد، آثاری دارد در بدن شما؛ اگر این هوا کثیف باشد، آثار دیگری دارد. فرهنگ یک کشور مثل هوا است؛ اگر درست باشد، آثاری دارد».[2] بسیاری از جنگ‌ها در تاریخ بشر مستقیما بر سر داشته‌های مادّی بوده است امّا در عصر ما با ارتباطات وسیع و سریع، موضوع جنگ و ستیز بر سر اراده‌ها و فرهنگ‌هاست. یعنی حتّی اگر مادّیات هم مورد مناقشه باشد اولین خاکریزهای دو طرف متخاصم، فرهنگ و عقیده و اراده است که باید فتح شود. اگر بخواهیم در این زمینه به سخنان اهل بیت استناد کنیم فرهنگ را می‌توانیم به "دوست داشتن" و "نفرت داشتن" تطبیق دهیم همچنان‌که امام باقر علیه السلام فرمودند:« هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الثَّلَاثَ آیَاتٍ کَأَنَّهَا فِی کَفِّهِ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان‏ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُون‏ [حجرات/7][3] آیا دین چیزى جز حبّ و بغض هست؟ سپس این سه آیه را تلاوت فرمود(و گویا این سه آیه در مشت او بودند): "و لیکن خدا (به لطف خود) مقام ایمان مرا محبوب شما گردانید و در دلهاتان نیکو بیاراست و کفر و فسق و معصیت را زشت و منفور در نظرتان ساخت (تا در دو عالم سعادتمند شوید) و اینان بحقیقت ‏اهل صواب و هدایتند». اوّلین اثر جنگ فرهنگی تغییر دوست داشتن‌ها و نفرت داشتن‌هاست!

نابرابری قدرت ظاهری
اگر چه قدرت رسانه‌ای در جنگ پیچیده آخرالزمان حرف اول را می‌زند و هم‌اکنون این قدرت در سیطره دشمنان اسلام است امّا رسانه، همچون تیغی است که دو لبه دارد و می‌توان از آن بر علیه دشمن استفاده کرد. ضمن اینکه از لحاظ متن و محتوا، دست مسلمانان با استفاده از معارف غنی و بی‌پایان اسلامی پُر و برتر است و صد البته نیروی ایمان و توکّل بر خداست که معادلات ظاهری را بر هم می‌زند و جبهه اسلام و حق را برتری می‌بخشد. همچنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:« یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُون‏ [انفال/65] اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه مى‏‌کنند و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند، پیروز مى‏‌گردند چرا که آنها گروهى هستند که نمى‏‌فهمند!».

رصد عملیات فرهنگی
در هر میدان نبردی مهم‌ترین اصل عملیاتی، اطلاعات و رصد فعالیّت دشمن است. در میدان مبارزه فرهنگی نیز تشخیص خطر از ناحیه دشمن وابسته به رصد و زیرنظر گرفتن تحرکات دشمن است. مقوله رصد فرهنگی یک سند بالادستی دارد که بقیه نیروها ذیل آن دستور گرفته طبق اصول جنگی عمل می‌کنند. قرآن کریم می‌فرماید:« وَ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَ تَذْهَبَ رِیحُکمُ‏ْ  وَ اصْبرِواْ  إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابرِین‏ [انفال/45] و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!».  در جامعه و حکومت اسلامی رصد بالادستی و در واقع سکان‌داری کشتی جامعه اسلامی در دست حاکم شرع و در این زمان ولایت فقیه است که در جای خود هم از لحاظ عقلی و هم شرعی به اثبات رسده است.
پس ولی فقیه است که با تشخیص ضرورت‌ها از افقی بالاتر از سطح جامعه، به عنوان دیدبان اصلی، موانع و خطرات پیش‌رو را به سپاه فرهنگی و کل نیروها انتقال داده و گوشزد می‌کند. در زمان ما بارها و بارها ولی فقیه زمان حضرت آیت الله خامنه‌ای به عنوان تیزبین‌ترین، بصیرترین، عالم‌ترین و باتقواترین فرد حاضر در جامعه اسلامی با عنایت الهی نسبت به خطراتِ رخنه، هجوم، شبیخون و غارت فرهنگی هشدار داده‌اند. با توجه به ظرافت، پیچیدگی و نامحسوس بودن آتش فرهنگیِ دشمن، متأسفانه ضربات جبران ناپذیری از ناحیه بمب‌افکن‌های فرهنگی دشمن یعنی ماهواره‌ها، تانک‌های زرهی نرم دشمن یعنی مدها، مدل‌ها و محصولات غربی با پشتیبانی آتش تهیه توپ‌های خبرپراکنی دشمن در جبهه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تربیتی و... بر پیکره نه تنها مردم عادی و نیز پیاده‌نظام فرهنگی بلکه در پاره‌ای از زمان‌ها بر افسران و درجه‌دارن سپاه سخت و نرم خودی وارد آورده است.
خوب! در هر جنگی تلفات و ضربات، طبیعی و ناگریز است منتها غصّه این قصّه در جایی است که سپاه جنگ نرم، غافل از هشدار قافله سالار، تنگه هوشیاری را رها کرده و باعث شدند تا تلفات غیر عادی و بسیار زیادی بر جامعه اسلامی تحمیل شود. و همین باعث می‌شود که حمزه‌های فرهنگ نیز به شهادت برسند. سؤال اینجاست که آیا با شهادت حمزه‌ها سپاه بیدار خواهد شد یا خیر؟!...

نتیجه و راهکار:
طبق وعده الهی به مؤمنان، جهاد آنان در هر جنگی کمک و نصرت الهی و در نهایت، پیروزی و سعادت بزرگ را به همراه خواهد داشت. پس باید همه دیدبان و مجاهد فرهنگی در فضای حقیقی و مجازی باشیم چرا که :« وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّه‏ [آل‌عمران/126]  پیروزى تنها از جانب خداوند است».

پی‌نوشت
[1] الغیبة نعمانی، ص 280
[2] بیانات در حرم مطهر رضوی در اولین روز سال 1393
[3] بحار الأنوار ، ج‏65، ص 63





      

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (1) 
وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ (2) 
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) 
تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (4) 
سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

با توجه به آیات سوره قدر می‌توان به فضیلت‌های شب قدر پی برد:
1. قرآن در آن نازل شده است.
2. عبادت و احیای آن معادل بیش از هزار ماه است.
3. خیرات و برکات الهی در آن شب نازل می‏شود.
4. رحمت خاص خدا شامل حال بندگان می‏گردد.
5. فرشتگان و روح در آن شب نازل می‏گردند.

شب قدر از شب‌های مقدس و متبرک اسلامی است. خداوند در قرآن مجید از آن به بزرگی یاد کرده و سوره‌ای نیز به نام «سوره قدر» نازل فرموده است. در تمام سال، شبی به خوبی و فضیلت شب قدر نمی‌رسد. این شب، شب نزول قرآن، شب فرود آمدن ملائکه و روح نیز نام گرفته است. عبادت در شب قدر برتر از عبادت هزار ماه است. در این شب، مقدرات یک سال انسان‌ها و روزی‌ها، عمرها و امور دیگر مشخص می‌شود. ملائکه در این شب بر زمین فرود می‌آیند، نزد امام زمان(عج) می‌روند و آنچه را برای بندگان مقدر شده بر ایشان عرضه می‌دارند. شب‌زنده‌داری و تلاوت قرآن و مناجات و عبادت در این شب، بسیار توصیه و تأکید شده است.

عظمت و فضیلت این شب بر سایر شبها را از این امور می‌توان به دست آورد:

1) آمرزش گناهان: پیامبر خدا(ص) در تفسیر سوره «قدر» فرمودند:
«هر کس شب قدر را احیا بدارد و مؤمن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامی گناهانش آمرزیده میشود.»
2) قلب رمضان: امام صادق(ع) فرمودند:
«از کتاب خدا استفاده می‌شود که شماره ماههای سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سرآمد ماهها ماه رمضان است و قلب ماه رمضان لیلة القدر است.»
3) نزول قرآن: طبق روایات، مجموع قرآن در شب قدر دفعی و یکباره بر پیامبر (ص) نازل شده است. این نزول دفعی و یکباره قرآن است، اما نزول تدریجی قرآن طی 23 سال دوران نبوت پیامبر گرامی(ص) به صورت الفاظ نازل شده است.
4) برتر از هزار ماه: نزول همه‌ی ملائکه و روح در شب قدر بر زمین و سلام دادن بر بندگان خدا نشانه شرافت آن بر هزار ماه است. امام باقر(ع) فرمودند:
«عمل صالح در شب قدر از قبیل نماز، زکات و کارهای نیک دیگر بهتر است از عمل در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد.»

فرصت شب قدر را غنیمت بدانیم

شب قدر فرصتی است زرین و طلایی برای شستشوی آینه دل. این شب بهترین فرصت است تا خوبی‌ها را جایگزین بدیها، صلح و صفا را جایگزین اختلاف و تفرقه، احسان و نیکی را جایگزین ظلم و ستم، احسان به والدین را جایگزین عاق والدین و صله رحم را جایگزین قطع رحم نماییم. نیکو و شایسته است با صدقات قدمی در جهت آبادانی خانه آخرت برداریم و با اعمال نیک و خیر، ثواب دو چندان ببریم.
در شب قدر که شب‌زنده‌داری می‌کنیم، خداوند نام ما را در گروه نیک‌بختان ثبت می‌کند و آتش جهنم را بر ما حرام می‌سازد. آیا توفیقی بالاتر از این هست که آتش جهنم بر ما حرام شود و به خدا نزدیک‌تر شویم؟
دعاهای شبهای رمضان مجموعه‌ای است روشنی‌بخش که با تکرار تلاوت آنها، آموزش‌های آن‌ها به صورت هدف‌هایی برای ما در می‌آیند. پس هنگام خواندن این ادعیه شایسته و بهتر است مفهوم آنها را نیز همواره مدنظر داشته باشیم و با تلاش و کوشش به سوی این هدف‌های مطرح‌شده در دعاها گام برداریم.




      

داستان های کوتاه درباره امام حسن (علیه السلام)

  

 

 

داستان های کوتاه درباره امام حسن (علیه السلام)
داستان های کوتاه درباره امام حسن (علیه السلام)

 

نویسنده: مهرداد پزش پور




 

مهربانی 

مهربانی با بندگان خدا از ویژگی های بارز ایشان بود. اَنس می گوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست، وارد شد و آن را به دست امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: «برو تو آزادی! من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم. گفتم: ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها شاخه گلی به شما هدیه کرد، آن گاه شما او را آزاد می کنید؟» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: «و اذا حییتم بتحیه فحیّوا باحسن منها؛ هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید». (نساء: 86)
سپس امام فرمود: «پاداش آزادی در برابر مهربانی او آزادی بود».(1)

مهربانی در برابر نامهربانی 

همواره امام، مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفت، حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود. چنان که نوشته اند، امام، گوسفند زیبایی داشت که به آن علاقه نشان می داد. روی دید گوسفند، خوابیده است و ناله می کند. جلوتر رفت و دید که پای آن را شکسته اند. امام از غلامش پرسید: «چه کسی پای این حیوان را شکسته است:؟ غلام گفت: «من شکسته ام.»
حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای اینکه تو را ناراحت کنم». امام با تبسمی دل نشین فرمود: «ولی من در عوض، تو را خشنود می کنم، و غلام را آزاد کرد». (2) 
همچنین آورده اند، روزی امام، مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت ایستاد. حضرت، هر لقمه ای که می خوردند. لقمه ای جلوی سگ می انداختند. مردی پرسید: «ای فرزند رسول خدا! اجازه دهید این حیوان را دور کنم». امام فرمود: «دعه انّی لاستحیی منا لله عزّ و جل ان یکون ذو روح ینظر فی وجهی و انا آکل ثم لا اطعمه؛ نه رهایش کنید! من از خدا شرم می کنم که جانداری به صورت من نگاه کند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم. »(3)

گذشت

امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد. 
در همسایگی ایشان، خانواده ای یهودی می زیستند دیوار خانه یهودی، شکاف برداشته و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. مردی یهودی از این ماجرا باخبر شد. روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت رفت و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد. 
امام برای اینکه او بیش تر شرمنده نشود. فرمود: «از جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که گفت به همسایه مهربانی کنید».
یهودی با دیدن گذشت و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت و دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام در آورد. (4) 

فروتنی 

امام مانند جدش رسول الله، بدون هیچ تکبری روی زمین می نشست و با تهی دستان هم سفره می شد. روزی سواره ای محلی می گذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته و مقداری نان را پیش خود گذاشته اند و می خورند. وقتی امام حسن (علیه السلام) را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش فرا خواندند امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: «انّه لا یحب المستکبرین؛ خداوند خود بزرگ بینان را دوست نمی دارد.» (نحل: 23) سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتی همگی سیر شدند، امام آنها را به خانه خود فرا خواند و از آنان پذیرایی فرمود و به آنان پوشاک هدیه داد: «و جعل یأکل حتی اکتفوا دعاهم الی ضیافته و اطعمهم و کساهم». (5) 
همواره آن حضرت دیگران را نیز بر خود مقدم می داشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کرد. روزی ایشان در مکانی نشسته بود. برخاست که برود، ولی در این لحظه، پیرمرد فقیری وارد شد. امام به او خوش آمد گفت و برای ادای احترام و فروتنی به او فرمود: «ای مرد! وقتی وارد شدی که ما می خواستیم برویم آیا به ما اجازه رفتن می دهی؟«مرد فقیر عرض کرد: «بله، ای پسر رسول خدا!» (6)
همواره امام، مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفت. حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود. 

مهمان نوازی 

همواره آن حضرت، از مهمانانش پذیرایی می کرد، حتی اگر آنان را نمی شناخت. امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت. ایشان، تهی دستان را به خانه خود می برد و به گرمی از آنان پذیرایی می کرد و به آنها لباس و پول می بخشید. (7)
در سفری که امام حسن (علیه السلام) همراه امام حسین (علیه السلام) و عبدالله بن جعفر به حج می رفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آنها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمه ای شدند که در آن پیرزنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند پیرزن نیز که انسان مهربان و مهمان نوازی بود، از تنها گوسفندی که داشت، شیر دوشید و گفت: «برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم».
امام نیز آن گوسفند را ذبح کرد و زن غذایی برای ایشان درست کرد. آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وی تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش هستیم که به حج می رویم. اگر به مدینه آمدی، نزد ما بیا تا مهمان نوازی ات را جبران کنیم.» سپس از زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستانی مهمانی را برایش باز گفت. مرد، خشمگین شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان بود، برای کسانی کشتی که نمی شناختی؟»
مدت ها از این ماجرا گذشت تا اینکه بادیه نشینان به سبب فقر و خشک سالی به مدینه آمدند. آن زن نیز همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی (علیه السلام) همان پیر زن را در کوچه دید و فرمود: «یا امه الله! تعرفینی؟؛ ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی؟» گفت: «نه.» فرمود : «من همان کسی هستم که مدت ها پیش، همراه دو نفر به خیمه ات آمدیم. نامم حسن بن علی است». پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر و مادرم به فدای تو باد!»
امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار طلا به او بخشید و او را نزد برادرش، حسین (علیه السلام) فرستاد. او نیز همین مقدار به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید. (8) 

پاره های آفتاب (گوشه هایی از زندگی امام حسن (علیه السلام)) 

نویسنده: حمیده رضایی 
سوار بر مرکب می رفت که با مردی از اهل شام مواجه شد. مرد تا حضرت را شناخت. شروع به لعن و نفرین کرد. امام، سخنان زشت و دشنام های ناروای او را تحمل کرد تا اینکه مرد شامی، عقده دلش را خالی کرد و آرام شد. 
امام با لبخند و به آرامی فرمود: «ای مرد! گمان می کنم در این شهر غریب باشی و شاید هم مرا به اشتباه گرفته ای؟ حالا اگر از ما رضایت بطلبی، از تو راضی می شویم و اگر چیزی از ما بخواهی، به تو می بخشیم. اگر راه گم کرده ای، راهنمایی ات می کنیم. اگر گرسنه ای، تو را سیر می کنیم. اگر لباس نداری، تو را می پوشانیم. اگر نیازمندی، تو را غنی می کنیم. اگر از جایی رانده شده یا فراری هستی، تو را پناه می دهیم. اگر خواسته ای داری، بر می آوریم. اگر توشه سفرت را پیش ما آوری و مهمان ما باشی. برای تو بهتر است و تا هنگام رفتن از توپذیرایی می کنیم. چون که خانه ما وسیع و امکانات مهمان نوازی مان فراهم است. 
وقتی مرد با این برخورد کریمانه حضرت مواجه شد و سخنان شیوا و دلنشین آن بزرگوار را شنید، پیش از آنکه سخنی بگوید، اشک از گونه هایش لغزید و گفت: «شهادت می دهم که تو خلیفه خداوند بر روی زمین هستی. خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد: الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ تا این لحظه شما و پدرتان منفورترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون شما را محبوب ترین فرد روی زمین می دانم».
بعد از آن، همراه امام حسن(علیه السلام) راهی خانه آن حضرت شد و تا روزی که در مدینه بود. در مهمان سرای حضرت پذیرایی می شد و از دوستان و ارادت مندان خاص اهل بیت (علیهم السلام) گشت. (9)

شیعه حقیقی 

گفت: من از شیعیان هستم».
فرمود: «اگر مطیع امر و نهی ما هستی، راست می گویی و این گونه نیست، با این ادعا بر گناهان خود نیفزا و نگو از شیعیان شما هستم، بلکه بگو من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم و تو در نیکی و به سوی نیکی هستی».

حیا می کنم

غلام جوانی را دید که داشت غذا می خورد و سگی روبه روی او نشسته بود. هر لقمه ای که می خورد، لقمه ای به سگ هم می داد.
پرسید: «چرا این طور می کنی؟»
غلام جواب داد: «من خجالت می کشم که خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند».
حضرت خواست به او پاداشی نیکو بدهد. برای همین او را به دلیل این عمل نیک، از مولایش خرید و آزاد کرد و باغی را که در آن کار می کرد، خرید و به او بخشید». (10) 

شنا 

برای گردش و تفریح به ساحل فرات رفته بودند. آب صاف و زلال فرات، روی سنگ ها، و شن ها موج می زد. 
فرمود: «اگر لباس شنا داشتم، داخل آب می شدم و آب تنی می کردم».
گفت: «من دارم و آن را در اختیار شما می گذارم».
فرمود: «پس خودت چه می پوشی؟»
گفت: «من همین طوری به داخل آب می روم».
فرمود: «این همان کاری است که من اصلاً دوست ندارم و خوشم نمی آید. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود: در داخل آب موجودات زنده ای است که باید از آنها شرم کنید و به احترام آنان، بدون پوشش مناسب به داخل آب نروید». (11)

درخت خشک 

به عمره می رفت. مردی از فرزندان زبیر که امامت آن حضرت اعتقاد داشت، با آنها هم سفر بود. جایی برای استراحت ایستادند. آنجا درختان خرما داشت که از بی آبی خشک شده بودند. برای آن حضرت زیر درختی فرش انداختند و برای فرزندان زبیر، در زیر درخت دیگری، در برابر حضرت.
آن مرد نگاهی به بالای درخت کرد و گفت: «اگر این درخت خشک نشده بود، از میوه آن می خوردیم».
فرمود: «رطب می خواهی؟»
گفت: «بلی»
حضرت دست به سوی آسمان بلند کرد و دعایی کرد. ناگاه درخت سبز شد و رطب داد. شتربانی که همراهشان بود، با شگفتی گفت: «به خدا سوگند جادو کرد».
حضرت فرمود: «وای بر تو، این جادو نیست. حق تعالی دعای فرزند پیغمبر خود را مستجاب کرد». 
پس آن مقدار رطب از آن درخت چیدند که برای همه اهل قافله بس بود. 

سر سفره کریم 

صورت زشتی داشت. سر سفره امام حسن مجتبی (علیه السلام) آمد و با حرص و ولع تمام غذا را خورد. امام از غذا خوردن عرب خوشش آمد و شاد شد و از او پرسید: «تو عیال داری یا مجردی؟» گفت: «عیالمندم».فرمود : «چند فرزند داری؟» گفت: «هشت دختر دارم که من به شکل از همه زیباترم، اما آنها از من پرخورترند». امام لبخند زد و ده هزار درهم به او انعام دادند و فرمود: «این قسمت تو و همسر و هشت دخترت باشد».

خبر از غیب

فرمود: «من با زهر شهید می شوم».
پرسیدند:«چه کسی تو را مسموم می سازد؟»
فرمود: «یکی از زنان یا کنیزانم»
گفتند: «از خود دورش کن و از خانه ات بیرونش بینداز».
فرمود: «مگر قضای الهی تغییرپذیر است؟ اگر او را خود دور کنم. باز هم کشته شدن من به دست اوست؛ زیرا تقدیر الهی چنین رقم خورده است».
چیزی نگذشت که همسرش، جعده به دستور معاویه، با سمی که در شیر ریخته بود، او را به شهادت رساند.

حاجت برادر مسلمان 

گفت: «ای فرزند پیامبر! فلان شخص از من طلبی دارد، ولی من پولی ندارم. برای همین او می خواهد مرا زندانی کند».
امام فرمود: «در حال حاضر مالی ندارم که بدهی تو را بدهم».
گفت: «پس کاری کنید که او مرا زندانی نکند».
امام در حالی که در مسجد مشغول عبادت (اعتکاف) بود، کفش های خود را به پا کرد. 
گفتند: «از فرزند رسول خدا، مگر فراموش کردید که در حال اعتکاف هستید [ و نباید از مسجد خارج شد]؟»
فرمود: «فراموش نکرده ام، اما از پدرم شنیده ام که رسول الله می فرمود: کسی که در برآوردن حاجت برادر مسلمان خود بکوشد، مانند کسی است که نه هزار سال، روز را به روز و شب را به عبادت مشغول بوده است». (12) 

دریای کرم 

به حضور امام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن (علیه السلام) دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول هایش را برایش ببرد. حضرت پوستین خود را هم داد و فرمود: «این را هم به جای کرایه به آن مرد بده».(13) 

پی‌نوشت‌ها:

1- مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص 18.
2- باقر شریف القرشی، حیاة الامام الحسن بن علی (علیه السلام) ج1، ص 314.
3- بحارالانوار، ج 43، ص 352.
4- تحفه الواعظین، ج2، ص 106.
5- بحارالانوار، ج 43، ص 35.
6- سید نورالله مرعشی التستری، ملحقات احقاق الحق، ج11، ص 114.
7- ابن شهر آشوب، ج4، صص 16 و 17.
8- ابن شهر آشوب، ص 16؛ علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه، ج2، ص 133. (با گزینش) 
9- همان، ج3، ص 19.
10- البدایه و النهایه، ج 8، ص 38.
11- مسند، امام مجتبی (علیه السلام)، ص 797.
12- روایت ها و حکایت ها، ص 122
13- ستارگان، درخشان، ص 46.

منبع: حسینی ایمنی، سید علی؛ اشارات، قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، تابستان 1391.




      
فتنه های آخرالزمان چنان حق و باطل را ممزوج خواهند کرد که تنها کسانی می توانند از آنها به سلامت عبور کنند که دارای بصیرت و استقامت باشند. بصیرت بنا به فرمایش مقام معظم رهبری در دوسطح تعریف می شود: سطح زیرین آن داشتن نگاه توحیدی است که موجب داشتن هدف الهی و تلاش خستگی ناپذیر در راه آن گشته و در حقیقت زمینه همه تلاش ها و مبارزات انسانی در جامعه خواهد بود. 

و سطح دیگر آن در حوادث زندگی خودنمایی خواهد کرد، به این شکل که برای اینکه انسان در حوادث زندگی دچار بی بصیرتی نشود، باید پیرامون آنها تدبر کند و از آنها به شکل سطحی و عامیانه عبور نکند و با این سنجش بصیرت پیدا کند، چنانکه امیرالمومنین علی(علیه السلام) می فرماید: "فإنَّمَا البَصیرُ مَن سَمِعَ فَتَفَکَّرَ و نَظَرَ فَأبصَرَ"(1)و به دنبال این بصیرت صبر و ایستادگی تا تحقق اهداف، لازم و اساس کار است و الا یک وزنه سنگین را آدم ضعیفی هم ممکن است، بردارد و یک لحظه سر دست بلند کند؛ لیکن نمی تواند نگه دارد و آن را می اندازد.

فتنه‌های آخرالزّمان و راه های رهایی از آن

فتنه انگیزی میان مسلمانان حرام، بلکه از گناهان کبیره است؛ از این رو، نمّامی و سخن‌چینی از این جهت که موجب فتنه‌انگیزی می‌شود از گناهان کبیره برشمرده شده است. لیکن ایجاد فتنه و اختلاف میان مشرکان برای تضعیف آنان و تقویت جبهه حق جایز است؛ بلکه برخی آن را بر حسب مصلحت و ضرورت، مستحب یا واجب دانسته‌اند.(2)

معنای فتنه

فتنه را در لغت، امتحان و آزمودن معنا کرده‌اند.(3) این واژه معمولاً درباره آن دسته از امتحاناتی به کار برده می‌شود که با تلخی و سختی همراه است.(4)

در «قرآن کریم»، این واژه برای همین معنا،(5) بستن راه و بازگرداندن از مسیر حق،(6) شرک و کفر،(7) افتادن در معاصی و نفاق،(8) اشتباه گرفتن و تشخیص ندادن حق از باطل،(9) گمراهی،(10) کشتار و اسارت،(11) تفرقه و اختلاف میان مردم(12) و ... به کار رفته است.

صحابه و تابعین با تفاوت آراءشان روایات متعددی را نقل نموده اند که پیامبر اکرم (ص ) مردم را از فتنه و آشوب های بعد از خود برحذر داشته است. و در میان صحابه، حذیف? بن یمان در علم و آگاهی به روایات فتنه ها معروف بوده، زیرا وی در پرستش نمودن از پیامبر (ص ) درباره آشوب ها و حفظ آن روایات اهتمام می ورزید. از این رو بسیاری از رویات مربوط به فتنه ها را در منابعی می یابیم که با ذکر سند و نسبت به حذیفه از پیامبر (ص ) و یا از امیرمؤمنان علی (ع ) نقل شده، زیرا حذیفه از یاران خاص آن حضرت نیز بوده است.(13)

حضرت علی(ع)، منشأ فتنه‌ها را چنین بیان نموده‌اند:
«همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پیروی از هوای نفس و آرزوی طولانی، امّا پیروی از هوای نفس از حق باز می‏ دارد و امّا آرزوی دراز، آخرت را در طاق نسیان می‏ نهد. همانا دنیا، پشت‌کنان، کوچ کرده و می‏ رود و آخرت، کوچ کرده و به سوی ما می‏ آید و هر کدام را فرزندانی است. پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ زیرا امروز کار هست و محاسبه نیست و فردا محاسبه هست و کار نیست و همان فتنه‏ ها و آشوب‏ ها از هواپرستی آغاز می‏شود و از احکام بدعت و خود پرداخته، شروع می ‏گردد. در این احکام خود پرداخته با خدا مخالفت می‏ شود و مردانی در عهده‌دار شدن آنها، به جای مردانی دیگر می‏ نشینند.

اگر حق خالص در میان بود، اختلاف به چشم نمی‏ خورد و اگر باطل محض در میان بود، بر هیچ خردمندی پوشیده نمی ‏ماند؛ لیکن مشتی از حق و مشتی از باطل برگرفته شده و با هم آمیخته گردیده و اینجاست که شیطان به دوست‌داران خود چیره می ‏گردد و کسانی رهایی می‏ یابند که از طرف خداوند، عاقبت نیکی برای آنها رقم خورده باشد.

امیرالمومنین(ع)در نقلی از رسول خدا(ص) می‏ فرماید:
«چگونه خواهید بود، زمانی که فتنه ‏ای شما را در برگیرد که در آن کودکان بیش از آن به نظر می‏ رسند که هستند [سنّ و سالشان بیشتر به نظر می‏ رسد] و جوانان به پیری می‏ رسند. مردم به کژراهه می ‏روند و آن را چونان سنّت خویش می‏ گزینند و هر گاه بخشی از آن به روش درست تبدیل گردد، گفته می‏ شود سنّت دگرگون شده است و این در نظر مردم کاری زشت آید و در پی آن، بلایا شدّت یابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بکوبد؛ چنان که آتش هیزم را می‏ کوبد و آسیاب طعمه خود را. آنها دین می‏ آموزند؛ امّا نه برای خدا و دانش می‏ جویند؛ امّا نه برای عمل و به وسیله کار آخرت، دنیا را می ‏طلبند.»(14)

مصادیق فتنه‌ها
حضرت امیر(ع) از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمودند:
برای امتم بیش از هر چیز از گمراهی پس از معرفت، فتنه‌های گمراه کننده و شهوت، شکم و فرج بیمناکم.(15)

در بیانات آن حضرت، صحبت از فتنه فراگیری است که در آخرالزّمان، میان تمام مسلمانان رخ می‌دهد که تا زمان ظهور ادامه می‌یابد.

امیرالمومنین(ع)در نقل دیگری از رسول خدا(ص) می‏ فرماید:
«جبرئیل به نزدم آمد و گفت: یا محمّد! به زودی در امّتت فتنه به پا خواهد شد. پرسیدم: چگونه از آن می‌توان خارج شد؟ گفت: در کتاب خدا خبر پیشینیان و آنها که پس از شما می‌آیند و حکم (آنچه) ما بین شما (رخ می‌دهد) آمده است. فاصل میان حقّ و باطل است و هزل نیست، هر ستم‌کاری که بدان عمل نکند، خداوند او را در هم می‌شکند و هر کس جز در آن به دنبال هدایت باشد، خداوند گمراهش خواهد ساخت. ریسمان محکم الهی و ذکر حکیم و صراط مستقیم است.»(16)

در دیگر روایات حضرت امیر(ع)، دسته نجات یابنده را خود و شیعیانشان(17) و تمام پیروان خویش،(18) معرفی نموده‌اند.

فتنه‌های آخرالزّمان و راه های رهایی از آن

«رسول خدا(ص) به من فرمود: «شبی که مرا به آسمان‌ها بردند، قصرهایی دیدم که از یاقوت سرخ و زبرجد سبز و درّ و مرجان و طلای خالص بود، کاه‌گل آنها از مشک خوشبو و خاکش از زعفران و دارای میوه و نخل خرما و انار بود و حوریه‏ و زن‌های زیبا و نهرهای شیر و عسل که بر روی درّ و جواهر می‏ گذشت و در کنار آن دو نهر خیمه‏ ها و غرفه‏ هایی بنا شده بود و در آنها خدمت‌کارها و پسرانی بودند و فرش‌هایش از استبرق و سندس و حریر بود و طناب‌هایی در آنها بود. 

گفتم: «ای حبیب من، جبرئیل! این قصرها از آن کیست؟ و قصّه آنها چیست؟» 

جبرئیل گفت: این قصرها و آنچه در آن است و چندین برابر آن، مخصوص شیعیان برادرت و جانشین تو، پس از تو بر امّت علی است و ایشان را در آخرالزّمان به نامی که دیگران را آزار دهد، بخوانند. آنها را رافضه (واگذارندگان) خوانند، در صورتی که این نام برای آنان زینت است؛ زیرا ایشان باطل را واگذارده و به حق چنگ زده ‏اند و سواد اعظم اینانند و اینها مخصوص شیعیان فرزندت حسن، پس از اوست و برای شیعیان برادرش حسین، پس از اوست و برای شیعیان فرزندش علیّ بن الحسین بعد از اوست و برای شیعیان فرزندش محمّد بن علی پس از اوست و مخصوص شیعیان فرزندش جعفر بن محمّد پس از اوست و برای شیعیان فرزندش علیّ بن الحسین بعد از اوست و برای شیعیان فرزندش محمّد بن علی بعد از او و برای شیعیان فرزندش حسن بن علی پس از او و برای شیعیان فرزندش محمّد المهدی پس از اوست. ای‏ محمّد! اینان امامان پس از تو نشانه‏ های هدایت و چراغ‌های روشن در تاریکی‏ ها هستند، شیعیانشان تمامی فرزندان تو هستند و دوست‌داران آنها پیروان حق و دوستان خدا و رسولند که باطل را واگذارده و از آن دوری کرده ‏اند و آهنگ حق نموده و از آن پیروی کرده ‏اند، آنها را در زمان زندگی‏شان دوست داشته و پس از مرگشان زیارت کنند، درصدد یاری آنهایند و به دوستی آنها اعتماد کنند، رحمت خدا بر ایشان باد؛ زیرا او آمرزنده و مهربان است.»

شدّت این فتنه را از آنجا می‌توان دریافت که ایشان می‌فرمایند:

«...اگر کسی را با ده طناب در جبهه حق بسته باشند، باز او را به باطل می‌کشانند و به عکس.»(19)

سختی این فتنه‌ها برای مؤمنان نیز از این روایت قابل درک است که ایشان از رسول خدا(ص) نقل نمودند که فرمود:

«زمانی بر مردم می‏آید که دل مؤمن در نهادش آب می ‏شود، همان طور که سرب در آتش آب می ‏شود و نیست سبب آن، مگر اینکه فتنه‏ ها و بدعت‌هایی را که در دین آنها ظاهر گشته مشاهده می‌کند و توانایی تغییر و بر طرف ساختن آنها را ندارد.»(20)

در جای دیگر از حضرتش نقل شده که: «مؤمنان آخرالزّمان از کنیزان پست‌تر شمرده خواهند شد.»(21)

فتنه‌های آخرالزّمان و راه های رهایی از آن
آثار بروز فتنه‌ها در جامعه

هر چند فتنه‌ها سختی‌ها و تلخی‌های خاصّ خود را به دنبال می‌آورد؛ لیکن شیرینی‌هایی در پی آن نصیب مؤمن می‌شود که شاید از هیچ راه دیگری تحصیل آنها برای مؤمن ممکن نباشد:

ـ از فتنه‌های آخرالزّمان کراهت نداشته باشید که منافقان را نابود می‌کنند.(22)

ـ در ضمن وصایای رسول خدا(ص) به امیرمؤمنان(ع) آمده است: «ای علی! شگفت‌آورترین مردم از نظر ایمان و بزرگ‌ترین آنان از نظر یقین، مردمانی باشند که در آخرالزّمان پیامبری ندیدند و امام هم از نظرشان پنهان شده، پس به همان سیاهی و سفیدی کتاب ایمان آورده ‏اند.»(23)

امام صادق(ع) فرمود:
«پس از آنکه عثمان کشته شد و با امیرالمؤمنین(ع) بیعت شد، آن حضرت بر فراز منبر تشریف برد و خطبه ‏ای خواند که امام صادق(ع) آن خطبه را بیان فرمودند. حضرت امیر(ع) در آن خطبه می‌فرماید: «هان که گرفتاری شما به گرفتاری همان روز که خداوند پیغمبرش را برانگیخت، بازگشت نموده است. سوگند به آنکه او را به حق برانگیخت، حتماً باید گرفتار وسوسه شوید و غربال گردید تا آنکه زیرورو شوید و بالا و پایین گردید و حتماً باید افرادی که کوتاه آمده ‏اند، پیشی گیرند و آنانی که پیشی گرفته‏ اند، کوتاه بیایند. به خدا قسم هیچ نشانه‏ ای را پنهان نکرده ‏ام و هیچ دروغی نگفته ‏ام و مرا از این مقام و چنین روز آگاهی بود.»(24)

مسلّماً هر آزمونی که سخت‌تر باشد، بسیاری نمی‌توانند در آن قبول شوند، در عین آنکه آن عدّه‌ای که توفیق و پیروزی می‌یابند، تعدادی اندک بوده و جایگاهی رفیع خواهند داشت.

راه رهایی از فتنه های آخرالزمان

راه رهایی از این فتنه های آخرالزمانی در بیانات امیرمؤمنان(ع) در دو قالب عمومی و فردی قابل دسته بندی است. راه عمومی همان تمسک به قرآن و اهل بیت(ع) است. راه فردی که به برخی از صحابه توصیه می شده ـ الزاماً شامل همگان نبوده ـ سکوت، قعود و... است.

روایت مربوط به تمسک به قرآن را پیش از این مرور کردیم.(25) دربارة تمسک به اهل بیت(ع)، روایات متعددی از امیرمؤمنان(ع) نقل شده که با توجه به جامعیت روایت ذیل و دربرداشتن راه تحقق آن، از بیان دیگر موارد خودداری و به نقل همین مورد اکتفا می کنیم.(26)

فتنه‌های آخرالزّمان و راه های رهایی از آن

امیر مؤمنان(ع) در ضمن خطبه ای بلند راه هایی را برای رهایی از فتنه ها و مصون ماندن از عذاب الهی که فرجام فرو افتادگان در آنهاست فراروی مؤمنان نهادند. در اینجا به مناسبت، به فرازهایی از این سخن گران سنگ توجه می کنیم:

من و رسول خدا(ص) بر لب حوض هستیم و خاندان ما با ما هستند پس هر کس ما را بخواهد باید گفتار ما را بگیرد و به کردار ما عمل کند زیرا ما خاندانی هستیم که شفاعت از آن ماست. برای دیدار ما در کنار حوض با هم رقابت کنید، چون ما دشمنان را از آن دور و دوستانمان را از آن سیراب می سازیم. هر کس از آن آب نوشد هرگز تشنه نشود، و حوض ما پر است و از دو آبریز بهشتی در او ریخته می شود؛ یکی «تسنیم» و دیگری «معین». در دو طرف این حوض، زعفران است. کسی را بر ما نمی گزیدند ولی اوست که از بندگانش هر که را بخواهد ویژه رحمتش کند، پس خدا را ستایش می کنم بدین نعمت ها که مخصوص شما قرار داده و بر حلال زادگی شما، چون یاد ما خانواده، شفای هر درد، بیماری و وسوسة شک آور است، و البته دوستی ما خشنودی خداست، و هر کسی که راه ما را گیرد، فردا در «حظیر القدس» و «فردوس برین» با ماست، و منتظر امر ما همچون کسی است که در راه خدا به خونش غلتد، و هر که فریاد ما را بشنود ولی ما را یاری نکند خدا به رو بر سر دو سوراخ بینی او را در دوزخ سرنگون سازد.

1. استقامت و تقیّه در برابر دشمنان: ما درِ گشایش، چون مبعوث شوند و همه راه ها بر مردم بسته شود، ماییم «باب حطّه» که در اسلام است هر کس در او آید نجات یابد و هر که از آن دور شود فرو افتد. خدا به ما آغاز کرد و به ما پایان داد و آنچه را بخواهد به ما می زداید و به ما پایدار سازد و به ما باران فرود آید، مبادا فریبنده شما را از خدا فریب دهد، اگر بدانید درماندن شما میان دشمنانتان و تحمّل اذیت ها چه اجری دارید چشم شما روشن شود، و اگر مرا نیابید چیزهایی بینید که آرزوی مرگ کنید از ستم و دشمنی و خودبینی و سبک شمردن حق خدا و ترس، چون چنین شود همه به رشته خدا بچسبید و از هم جدا نشوید، و بر شما باد به صبر و نماز و تقیّه.

2. ثبات و دوری از رنگ به رنگ شدن: و بدانید که خداوند دشمن میدارد بندگان متلوّن و همه رنگ خود را، پس از حق و ولایت اهل حق دور نشوید چون هر کس دیگری را جای ما برگزیند نابود است و هر که پیرو آثار ما شود به ما پیوندد، و هر که از غیر راه ما رود غرق شود همانا برای دوستان ما فوج هایی از رحمت خداست و برای دشمنان ما فوج هایی از عذاب خدا، راه ما میانه است، و رشد و صلاح در برنامه ماست، بهشتیان به خانه های شیعیان ما چنان نگاه می کنند که ستاره درخشان را در آسمان می بینند.

3. پرهیز از دنیاگرایی: هر کس از ما پیروی کند گمراه نشود، و هر که منکر ما شود هدایت نگردد، و نجات نیابد آنکه بر زبان ما کمک دهد دشمن ما را و یاری نشود آنکه ما را وابگذارد. پس به طمعِ دنیای پوچ و بی ارزشی که سرانجام از شما دور شود و شما نیز از آن زوال یابید از ما روی نگردانید، زیرا هر کس دنیا را بر ما ترجیح دهد افسوس فراوان دارد. خداوند متعال [از زبان این فرد] می فرماید: «ای وای بر من که جانب امر خدا را فرو گذاشتم و در حقّ خود ظلم و تفریط کردم».(27)

4. شناخت حقّ امامان معصوم(ع): چراغ راه مؤمن شناخت حق ماست، و بدترین کوری نابینایی فضیلت ماست که با ما بی جهت و بدون گناه به دشمنی برخاسته فقط به جرم اینکه ما او را به سوی حق و دوستی خواندیم و دیگران او را به سوی فتنه دعوت کردند، آنها را بر ما ترجیح داد. ما را پرچمی است که هر که در سایة آن درآید، او را جا دهد و هر که بسوی او پیش تازد پیروز است و هر که از آن واماند نابود، و هر که بدان چنگ زند نجات یابد، شمایید آبادگران زمین که (خداوند) شما را در آن جای داد تا ببیند چه می کنید، پس مراقب خدا باشید در آنچه از شما دیده می شود، بر شما باد به راه روشن بزرگ تر، در آن بروید که دیگری جای شما را نگیرد. سپس حضرت این آیة قرآن را تلاوت فرمود: «به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید و به راه بهشتی که عرضش به قدر پهنای آسمان و زمین است و آن برای اهل ایمان به خدا و پیمبرانش مهیا گردیده».(28)

5. پیشه کردن تقوی: پس بدانید شما به بهشت نمی رسید مگر به تقوی، و هر که رها سازد پیروی از آنکه خدا فرمان اطاعت او را داده، برانگیخته شود برای او شیطانی که قرین و مونس او گردد.

6. عدم سازش با ستمکاران: شما را چه باشد که به دنیا تکیه کردید، و به ستم خشنودید، و فرو گذاشتید آنچه را که عزت و سعادت شما و نیروی علیه ستمگران در آنست، نه از خدایتان شرم دارید، و نه به حال خود فکر می کنید. شما در هر روز ظلم می شوید ولی از خواب بیدار نمی گردید، و سستی شما پایان نپذیرد، آیا نمی بینید دین شما کهنه می شود و شما سرگرم دنیایید، خدای بزرگ می فرماید: «و شما مؤمنان هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست باشید و گر نه آتش کیفر آنان در شما هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید یافت و هرگز کسی، یاری شما نخواهد کرد».(29)و(30)

فتنه‌های آخرالزّمان و راه های رهایی از آن
روایاتی که مخاطبش افراد متوسطی است که در فتنه ها احتمال لغزششان بیش از نجات به نظر می آید از این قرارند:

7. ذکر و یادآوری همیشگی: دانشمند آن کس است که ارزش خویش را بشناسد، در نادانی مرد همین بس که قدر خود را نشناسد و دشمن ترین بندگان نزد خدا همانا بنده ای است که خدا او را به خودش واگذارد، سرگردان و حیران از راه راست باشد و هدفش را نداند چیست و بدون راهنما راه را بپیماید. اگر به سوی کسب مال دنیا دعوت شود اجابت می کند اگر به سوی آخرت دعوت شود کاهلی می کند گویا عملی را که برای دنیا انجام می دهد بر او واجب است و آنچه برای آخرت انجام می دهد از او ساقط. اینها در زمانی است که در آن زمان کسی سالم نمی ماند جز مؤمنی که دائم الذکر است و کم اذیت، که اگر حاضر باشد کسی او را نشناسد و اگر غایب باشد جستجویش نکنند.

8. عدم اشاعة گناه: اینان چراغ های هدایت و مشعل های فروزان برای شبروان هستند و برای سخن چینی و فساد در گردش نیستند، نادان و سفیه نباشند که گناهان را انتشار دهند و اشاعه فاحشه کنند. خداوند درهای رحمتش را بروی اینان می گشاید و از ایشان عذاب سختش را برطرف می کند. ای مردم همانا روزگاری می آید که مردم فقط به اسم اسلام بی نیاز باشند و از اسلام خبری نباشد آن چنان که ظرف تنها به آنچه که در آن ریخته می شود بی نیاز باشد.(31)

به امید آنکه خداوند همة ما را از شرّ فتنه های آخرالزمان برهاند و از تمام ابتلائات این دوره سربلند بیرون آورد. انشاءالله

پی‌نوشت‌ها:
1- نهج البلاغه، خطبه 153.
2- جواهر الکلام، ج22، ص73.  
3- تهذیب اللغـة، ج 14، ص 296؛ مقاییس اللغـ[، ج 4، ص 472.
4- النهایـة، ج 3، ص410.
5- عنکبوت، آیه 2.
6- مائده، آیه 49.
7- بقره، آیه 193.
8- حدید، آیه 14.
9- انفال، آیه 73.
10- مائده، آیه 41.
11- نساء، آیه 101.
12- توبه، آیه 47.
13- کتاب عصر ظهور ( علامه کورانی ) 
14- روضه کافی، ص58.
15- السنن الوارده، ص37.
16- تفسیر عیْاشی، ج 1، ص 3.
17- بحارالانوار، ج 24، ص 146.
18- بحارالانوار، ج 28، ص 10.
19- الصّراط المستقیم، ج 2، ص 153.
20- امالی طوسی، ج 2، ص 132.
21- فتن ابن حماد، ص123.
22- کنز العمّال، ج 11، ص 189.
23- من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 366.
24- الغیبة نعمانی، ص 201.
25- الدرالمنثور، ج2، ص227.
26- کمال الدین، ج2، ص654.
27- زمر، آیة 56.
28- حدید، آیة 21.
29- هود، آیة 113.
30- نهج السعاده، ج3، ص421.
31- إرشاد القلوب إلی الصواب، ج 1، ص 35. 




      
<      1   2   3   4   5   >>   >