سه سالگی اش بر مدار عاشورا میچرخد. اتفاقی که طنین خندههای کودکانهاش را به غارت میبرد در عطش میماند و میگدازد. فرات از چشمانش مهاجرت میکند. بیپناهیاش، در تمام بیابانها تکثیر میشود این سه سالگی اوست که در ویرانهای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است.